کلاه برداری در سایت همسریابی دامن زن ایرانی را گرفت
خام حرف های داریوش شدم و در یک شب همه چیز خراب شد .
به گزارش خبرنگار شمانیوز به نقل از رکنا: هنوز هم در شوک هستم، خودم هم باورم نمیشود به همین راحتی فریب مردی شیاد و کلاهبردار را خورده باشم. حالا با این اشتباهی که مرتکب شدم نه تنها همه آمال و آرزوهایم بر باد رفته است بلکه چنان آبرو و حیثیتم به بازی گرفته شده که نمیتوانم حتی این ماجرا را برای نزدیکترین افراد زندگی ام بازگو کنم چرا که... اینها بخشی از اظهارات زن ۳۰ سالهای است که با چشمانی اشکبار دست به دامان قانون شده بود تا شاید با دستورات قضایی و کمک پلیس بتواند ردی از مرد کلاهبرداری بیابد که فقط در فاصله چند ساعت زندگی او را به هم ریخته و اموالش را به یغما برده است. زن جوان ضمن قدردانی از راهنماییها و دستورات قاضی «سیدهادی شریعت یار» (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی)، با چهرهای شرمگین، کوله بار سرگذشت تلخ خود را در راهروی دادسرا گشود و درباره چگونگی افتادن در دام یک خواستگار دزد گفت: چند سال قبل به خاطر برخی مشکلات ریز و درشت، نتوانستم به زندگی با همسر سابقم ادامه بدهم، به همین خاطر از او طلاق گرفتم تا زندگی آرامی داشته باشم، البته آن زمان چنان از وضعیت زندگی مشترکم خسته بودم که هیچ گاه به عواقب تلخ
طلاق فکر نمیکردم و تنها به رهایی از شرایط موجود میاندیشیدم. خلاصه، بعد از آن که مُهر طلاق بین من و همسرم جدایی انداخت، من به زندگی مجردی روی آوردم و با کار در بیرون از منزل هزینههای زندگی ام را تأمین میکردم. اما مدتی قبل با پیشنهاد یکی از دوستانم وارد شبکههای اجتماعی شدم و به جست و جو در سایتهای همسریابی پرداختم. با آن که در رسانهها درباره شیادی و حیله گری در این سایتهای غیرقانونی مطالعه کرده بودم و اعتمادی به این سایتها نداشتم، اما باز هم خودم را دارای فکر و اندیشه میدانستم و چنین توجیه میکردم که افراد ساده لوح و زودباور در دام کلاهبرداران و سودجویان میافتند. بالاخره بعد از مدتی پرسه زنی در این سایت ها، روزی مردی برایم پیام گذاشت که او نیز تنهاست و دوست دارد با زنی که مشخصات مرا دارد ازدواج کند. من هم که از تنهایی به تنگ آمده بودم به پیام هایش پاسخ دادم. او بسیار مودبانه و با جملاتی عاشقانه چنان مرا شیفته خود کرده بود که از چت کردن با او خسته نمیشدم. دیگر داریوش تنها همدم من شده بود و من لحظهای بدون جملات زیبای او نمیتوانستم آرام بگیرم.
به همین دلیل سیر تا پیاز گذشته ام را برایش بازگو کردم، اما درباره او به جز آن که خودش را داریوش معرفی میکرد چیز دیگری نمیدانستم. او مدعی بود اهل همدان است و باید مسیر طولانی را برای ملاقات من طی کند. با این حال، بعد از حدود یک ماه ارتباط اینترنتی در نهایت قرار شد او طوری از همدان و با خودروی شخصی خودش حرکت کند که حدود ظهر به مشهد برسد و ما در یک دیدار حضوری برای برگزاری مراسم سنتی برنامه ریزی کنیم. او در حالی خودش را مردی بی نیاز و پولدار معرفی میکرد که من فقط پنج سکه طلا پس انداز داشتم. خلاصه، آن روز برای دیدار داریوش لحظه شماری میکردم و مدام با او در تماس بودم تا این که گفت: خودرو در جاده دچار نقص فنی شده و نیاز به تعمیر دارد. بالاخره ساعت ۲۳ به مشهد رسید و بلافاصله مرا با خودش به یکی از مراکز زیارتی برد. آن جا هم بدون آن که درباره یکدیگر بیشتر بدانیم مرا به عقد خودش در آورد و پس از آن نیز به منزل اجارهای من رفتیم. هنوز به خاطر این ازدواج سریع در شوک بودم که داریوش صبح زود صبحانه اش را خورد و به بهانه انجام یک کار ضروری از خانه بیرون رفت. آن جا بود که فهمیدم داریوش سکههای طلایم را سرقت کرده است،
ولی هرچه با او تماس گرفتم دیگر پاسخم را نداد. اکنون هم در حالی که هیچ سند و مدرک و مشخصاتی از آن مرد شیاد ندارم، دست به دامان قانون شده ام. اماای کاش.