شمانیوز
شما نیوز

شبنم فرشادجو، بهاره رهنما و روناک یونسی در کانادا + عکس

بهاره رهنما که به تازگی به کانادا رفته در پشت صحنه تئاتر با دو دوست قدیمی اش روبرو می شود.

شبنم فرشادجو، بهاره رهنما و روناک یونسی در کانادا + عکس

سفر بهاره رهنما به کانادا به همراه همسرش

مدتی ست از خانم بهاره رهنما کمتر خبری شنیده می شود. از او که معمولا هر حضورش در هر مراسمی و حتی یک متن نوشتنش سوژه دست منتقدانش می دهد چنین کم خبری بعید است.

 

خبر داغ و جنجالی :

اولین ویدیوی جنجالی و لورفته از امیر تتلو و دنیا جهانبخت در بغل هم بعد از ازدواج + بیوگرافی و عکس مراسم ازدواج

 

 

خبر داغ :

فیلم لورفته از گریه کردن جنجالی بهاره رهنما در دوران حاملگی در کانادا + بیوگرافی و فیلم

 

اما خبر تازه ای که از رهنما منتشر شده این حضور حداقلی را توجیه کرده است. بهاره خانم حدود ده روز دیگر نمایشی در تورنتو کانادا در پیش دارد که حسابی وقتش را پر کرده است. احتمالا او و حاج آقا اکنون در آن سوی آمریکا به سر می برد و اگر هم این سفر محقق نشده باشد، لابد امروز و فردا مسافرت آغاز می شود.

قرار است در این سفر نمایش “چشم هایی که مال توست” نوشته و کارگردانی خود بهاره رهنما به روی صحنه رود. این نمایش فقط یک بازیگر دارد که بدیهی ست آن را هم خود خانم رهنما زحمت می کشند.

شاید از همین روست که بهاره خانم در توصیف تبلیغی این نمایش برای مخاطبان کانادایی نوشته است:

سفر بهاره رهنما به کانادا به همراه استایل جدیدش

سفر بهاره رهنما به کانادا

بهاره رهنما

” اولین کمدی رمانتیک عاشقانه تئاتر ایران به شیوه مونولوگ پس از چندین اجرای موفق در سراسر “ایران”و کشورهای “سوئد” ، “اتریش” ، “فرانسه” ، “دبی” و … حالا در هفدهم سپتامبر بعد از ایام عزاداری عاشورای حسینی در شهر تورنتو کانادا به روی صحنه می رود.

 

گفتگوی غوغایی بهاره رهنما درباره خیانت در زندگی اش و علت طلاق از پیمان قاسمخانی 

بهاره رهنما همه ی وقت به صریح بودن در گفتار سرشناس بوده هست و درمورد زندگی شخصی اش هم همینطور صریح با رسانه ها گفت و گو می کند.بهاره رهنما میگوید گاهی اوقات نویسنده از چیزی می نویسد که هیچ‌وقت برایش اتفاق نیافتاده اما دغدغه ذهنی‌اش هست. من از کودکی تا به حال در زندگی‌ام با موضوع خیانت مواجه نشده‌ام و برایم اتفاق نیافتاده ولی دغدغه‌ام هست.

گفتگوی جنجالی بهاره رهنما درباره خیانت در زندگی اش

لازم به ذکر هست این گفتگو گذشته از ماه مبارک رمضان انجام شده هست.

 

مدو با بازی بهاره رهنما و لی‌لا با بازی شیوا اردویی زنانی حدودا 40 ساله‌اند که بعد از 15 سال متوجه میشوند هر دو با یک مرد زندگی می‌کرده‌اند و «دیگری» با اولین ملاقات حضوری این دو آغاز می شود.

 

«دیگری» در سه پرده سیر تحولی را نشان می دهد که این زنان در طول آن اضافه بر اینکه برای از بین بردن مرد دو آدرسه؛ دیگری، دست به قتل می زنند برای خلق یک دیگری به جای او، رمان مینویسند.

 

بهاره رهنما این نمایش راکه در متنِ انزو کرمن نمایشنامه‌نویس فرانسوی دو شخصیت دارد روی صحنه به اثری با سه شخصیت تبدیل کرده و نقش سوم را به مهیار طهماسبی سپرده هست؛ نوازنده ویولونسل و از اعضای گروه پالت. او که طراحی و اجرای موسیقی «دیگری» را بر عهده دارد، حضور مردِ دو آدرسه؛ دیگری، را هم تداعی میکند.

 

آن‌چه در ادامه می خوانید حاصل گفت‌و‌گوی مهدی یاورمنش هست با بهاره رهنما، شیوا اردویی و مهیار طهماسبی که در خبرگزاری خبرآنلاین مهمان کافه خبر شدند و از «دیگری» گفتند.

گفتگوی جنجالی بهاره رهنما درباره خیانت در زندگی اش

از راست؛ شیوا اردویی، مهیار طهماسبی و بهاره رهنما

 

کارهایی راکه در چند سال جدید از شما دیده‌ام در ذهنم مرور می کردم؛ از «از این تابستان فراموشت کردم» «1391» تا «دیگری» «1396» من شش نمایش به کارگردانی شما دیده‌ام. در تمام این شش کار تِمِ عشق یا بهتر بگویم در بیشترشان تِمِ خیانت عشقی پررنگ بوده هست.

 

وقتی هنرمند تِمی را بارها در اثرش تکرار میکند میتوان اینگونه برداشت کرد که در جامعه اطراف خود، در آینده یا امروز جامعه خود چنین موضوعی را دیده یا پیش‌بینی می کند. میخواهم در این مورد صحبت کنید و اینکه آیا این برداشت در مورد شما درست هست؟

 

بهاره رهنما: فکر می کنم بهتر هست به جای عشق و خیانت عشقی از واژه عشق و ارتباط بهره گیری کنید. دیدنی هست که گاهی اوقات نویسنده از چیزهایی می نویسد که اتفاقا هیچ وقت برایش اتفاق نیافتاده ولی دغدغه ذهنی‌اش هست. شاید عجیب باشد ولی من هیچ وقت از کودکی تا به حال در زندگی‌ام با موضوع خیانت مواجه نشده‌ام و برایم اتفاق نیافتاده هست.

 

منظورم بیشتر مشاهده این موضوع در جامعه اطرافتان یا پیش‌بینی کردن آن بعنوان آینده جامعه هست.

 

رهنما: اجازه دهید اول از خودم بگویم و اینکه کدام مسائل با خودم قرابت بیشتری دارد. عشق، ارتباط عاطفی و مرگ از کودکی تا نوجوانی و جوانی و بعد زمانی که دست به قلم شدم بعنوان یک نویسنده زن از دغدغه ذهنی‌ام بوده هست.

 

برمی‌گردم به سوال شما، در جامعه‌مان در چند سال جدید خیانت نه فقط بین زن و مرد که بین دو انسان هم‌جنس هم به وضوح دیده میشود و فراتر از آن معتقدم ارزش‌های انسانی به شدت سقوط کرده هست. من نه ادعای اخلاق‌مداری دارم و نه معلم اخلاقم و قطعا در زندگی‌ام جایی‌هایی بوده که باید بهتر رفتار میکردم.

 

ابدا هم قصدم این نیست که بخواهم پیام اخلاقی بدهم اما این چیزی هست که در جامعه اطرافم میبینم، اینکه هیچ ارزشی دیگر ارزش نیست! چیزی که بین همه ی اقشار از کارفرما و کارمند گرفته تا دو همسایه و دو همکلاسی دیده می شود.

 

پس شما بحث را از موضوع عشق و ارتباط و خیانت بین زن و مرد فراتر می دانید و معتقدید این ارتباط بین آدم‌هاست که در حال فروپاشی هست؟

 

رهنما: عاطفه. فکر میکنم بهتر هست بگوییم این عاطفه هست که دچار فروپاشی شده هست.

 

شیوا اردویی: من کاملا با بهاره موافقم و فکر می کنم باید به شکل جدی به این ماجرا پرداخت. نظر بهاره این هست که ما در «دیگری» در حال نشان دادن این معضل بدون قضاوت کردن در مورد آن هستیم. ما نمی توانیم برای این ماجرا راه‌حل بدهیم یا معلم شویم و صرفا اینکه در حال انعکاسش هستیم کار بزرگی هست.

 

مهیار طهماسبی: قطعا ما دغدغه مشترکی در مورد این موضوع؛ عاطفه و فروپاشی آن داشته‌ایم که باعث شده جذب متنی با این موضوع شویم. عاطفه چیزی هست که بین دو نفر شکل می گیرد اما اغلب ما اکنون بارِ این عاطفه را تک‌نفره به دوش میکشیم. چیزی که متاسفانه در زندگی اکثرمان دیده می شود.

 

پیش از آن که به خود متن و شیوه اجرا بپردازیم می خواهم سوال دیگری مطرح کنم. کم نبوده مواردی که بهاره رهنما هم از طرف زنان و هم از طرف مردان مورد انتقاد قرار گرفته. بخشی از مردان، معتقدند در آثار شما با نگاهی منصفانه به آن‌ها نگریسته نمی شود و بخشی از زنان، می گویند شما وجود زنان را بدون مردان قابل تصور نمیدانید. نظر خودتان در این مورد چیست؟

 

رهنما: نتیجه‌ای که برای من بعنوان یک نویسنده زن مهم هست و تاکید میکنم به هیچ کدام از ایسم‌های فمنیسم نزدیک نیست چون نه میتوانم زنان را بدون مردان تصور کنم و نه مردان را بدون زنان، این هست که اساس خلقت بر این هست که ما در کنار هم کامل میشویم.

 

جدا از این من خوشبخت بوده‌ام که در زندگی شخصی‌ام همواره مردانی مفید در کنار خود داشته‌ام. از پدرم که همه ی وقت اعتماد به نفس بسیار بالایی به من می‌داد، تا برادر بزرگترم و دایی‌هایی که گرایشات فکری‌شان به من جهت می‌داد و بعد هم سالیان سال در کنار یک نویسنده درجه یک؛ پیمان قاسمخانی زندگی کردم.

 

همۀ اینها تجربیات بسیار خوبی در ارتباط با مردان بوده. به همین علت اگر کسی کمی دقت کند و بین فضای زنانه و فضای ضد مرد تفاوت قائل شود، میبیند که من فقط زنانه می نویسم چون دغدغه‌هایی دارم، نه ضد مرد.

 

من سال 87 از دانشکده حقوق فارغ‌التحصیل شدم و همان جا بود که این گرایشات به شدت در وجودم شکل گرفت. اینکه فعالیت‌هایی در اساس حقوق زنان انجام دهم. به این علت که من زن را می‌شناسم و بعنوان عضوی از جامعه زنان می دانم که متحمل چه آسیب‌هایی می شویم و می توانم

 

راجع به آن حرف بزنم و بعنوان یک رسانه در دیده شدن زنان بعنوان قشری از جامعه و دیده شدن معضلاتشان موثر باشم ولی این اصلا علت نمی شود که من بگویم مردها بدند یا لزوما مردها باعث این مشکلاتند! این یک ماجرای طولانی هست و زن ایرانی در مقاطع مختلفی از تاریخ تحت فشار بوده و نمی توان این داستان را انکار کرد.

 

همین که انقدر گروه‌های متضادی مرا به سمت خود می کشند یا از خود میرانند نشان میدهد حرفی که میزنم، حرف هیچ کدام از آن دو نیست. خیلی ساده بگویم من بعنوان یک زن که فعال حقوق زنان هم هست دوست دارم در مورد حقوق اجتماعی زن ایرانی در جامعه معاصر حرف بزنم بدون آن که کسی را متهم کنم.

 

همان‌طور که شیوا گفت ما تنها میتوانیم سوال مطرح کنیم اما طبیعتا راهکارش دست ما نیست و این دولتمردانند که باید قوانین فعلی را تصحیح و قوانین جدیدی وضع کنند. امید من این هست که حقوقدانان، دولتمردان و دولت زنان، دکترهای روانکاو و کسانی که در آموزش‌و‌پرورش کار میکنند در مورد اینکه چطور میشود کمی از مشکلات زنان را حذف یا حداقل کم‌رنگ کرد فکر کنند. زنان موجودات موثری‌اند و جامعه‌ای که زنانش شادند، سلامت‌تر هست.

 

پس بدون اینکه گرایشات فمنیستی را نفی کنید با آن مرزبندی دارید؟

 

رهنما: من دلبسته هیچ کدام از ایسم‌های فمنیسم که بلدم و شنیده‌ام نیستم. کاملا به عقایدشان و شیوه کارشان احترام می گذارم اما شیوه من کمی فراجنسیتی‌تر هست.

گفتگوی جنجالی بهاره رهنما درباره خیانت در زندگی اش

به متن «دیگری» نوشته انزو کرمن بپردازیم. اولین مواجه‌ هر کدام از شما سه نفر با این نمایشنامه فرانسوی چگونه بود؟ با دقت به اینکه میدانیم پیش از این توسط علی منصوری نمایشنامه‌خوانی شده بود.

 

رهنما: نکته جالبی در مورد انزو کرمن بگویم، او آنقدر نویسنده عجیبی هست که در متنش نقطه نمی گذارد. طبق چیزی که خوشگل خادم‌حقیقت مترجم این متن به ما گفت کرمن در هیچ کدام از متن‌هایش از ویرگول، نقطه ویگول، دو نقطه و غیره بهره گیری نمی کند، چون معتقد هست باید به شعور و خوانش کارگردان و بازیگری که متن را برای اجرا در دست می گیرند احترام گذاشت.

 

زمانی که برای نمایشنامه‌خوانی این متن از طرف علی منصوری دعوت شدم، روی صحنه نمایش «سونات پاییزی» جلال تهرانی بودم. با اینکه خیلی از اوقات چند کار را با هم قبول می کنم ولی این بار «سونات پاییزی» آنقدر دشوار بود که نتوانستم نمایشنامه‌خوانی «دیگری» را بپذیرم. وقتی متن را خواندم به شدت به آن علاقه‌مند شدم. اینکه چطور دو زن از رقابت به رفاقتی عجیب می رسند و از میان بار غم و شکست قد علم میکنند.

 

اساسا برایم مهم هست که زن و دختر جوان ایرانی قوی‌تر از این باشد. درست هست که شکست عاطفی برای همه ی ما پیش می آید و گریزی از مواجه شدن با آن نیست. من هم که می گویم با خیانت مواجه نشده‌ام از نظر خیلی‌ها و از نظر خودم اتفاقی نادر هست اما قطعا من هم شکست عاطفی داشته‌ام و از اتفاقاتی گذر کرده‌ام

 

که برایم سنگین بوده. دلم میخواهد ما زنان بعنوان بخش مهمی از جامعه که هندل کردن تعداد زیادی از اتفاقات درون خانواده هم بر دوشمان هست یاد بگیریم که چطور بعد از هر شکست، با قدرت بیشتری سر پا شویم. این اتفاق برای این دو زن، مدو و لی‌لا می‌افتد.

 

از مواجه نخست‌ام با متن که بگذرم، مشکل اساسی من این بود که بازیگر نداشتم! چون متن، متن سختی بود و خصوصا در پرده اول، هنگام ملاقات مدو و لی‌لا بعد از 15 سال با یکدیگر و پی بردن به اینکه هر دو عاشق یک مرد بوده‌اند، انگار فقط صدای برخورد دو شمشیر هست که به گوش می رسد و آرام‌آرام تا پرده آخر دیالوگ‌ها صیقل میخورند ولی همچنان نوعی زمختی در آن‌ها احساس می شود. به غیر از دوستانی که همزمان سر کار دیگری بودند

 

و زمان‌شان به ما نمی خورد، چند نفری هم آمدند که حتی نمی‌توانستند متن را از رو بخوانند! اینکه میگویند سرانه مطالعه ما پایین هست خود را در چنین جاهایی نشان میدهد؛ بازیگرانی که نمی توانند متنی کمی ادبی را از رو بخوانند! این شد که با خود فکر کردم باید به سراغ یک بازیگر– نویسنده بروم. زنی که کلمات را بشناسد؛

 

دو گزینه داشتم، شیوا اردویی و ساناز بیان که پیش از این برای هر دویشان نقش بازی کرده بودم. در نهایت با شیوا اردویی به توافق رسیدیم و «با لبخند» روز اولی که متن را دست گرفت کاملا به کلمات مسلط بود.

 

در مورد مهیار طهماسبی هم، اساسا به نظرم ویولنسل و ظاهر‌ش به شدت عاشقانه هست. ویولنسل می خواستم و همۀ میگفتند چرا از نوازنده زن بهره گیری نمیکنی؟! من اما به دلیل برقراری توازن در صحنه، دوست داشتم نوازنده‌ام مرد باشد و مردی می خواستم که به لحاظ ظاهری مرد غایب نمایشنامه «دیگری» را تداعی کند.

 

در واقع همان عنصر مردانه غایب که در تمام طول ماجرا، هم هست و هم نیست. به واسطه طراحی صحنه جلال تهرانی انگار مهیار در ابری بالای سر این دو زن قرار دارد و پایش روی زمین نیست.

 

این جاست که یکی از مهم‌ترین دیالوگ‌های نمایشنامه معنی پیدا میکند. دیالوگی که متن را متنی فراجنسیتی می کند. جایی که مدو به لی‌لا میگوید «اینجا، جایی هست که ما به حضور یک مرد احتیاج داریم، احتیاج داریم یک مرد به زنانگی ما شهادت دهد…» این در حالی هست که آن‌ها پیش از این دو مرد را کشته‌اند و همین حالا احتیاج دارند

 

که یک نفر به آن‌ها بگوید تو هستی و من تو را میبینم. «با خنده» اینجا، همان جایی هست که زنان فمنیست عصبانی میشوند، جایی که من میگویم ما به حضور مرد احتیاج داریم و واقعا هم داریم.

 

اردویی: متن «دیگری» متنی بی‌نظیر با قصه‌ای عجیب هست. من پیش از این داستان‌ها و نمایشنامه‌های بهاره را خوانده بودم و نگاهش را بعنوان مخاطب بسیار دوست داشتم، در اثری هم که با یکدیگر کار کردیم و من کارگردان بودم و او بازیگر به دیدگاهی مشترک رسیده بودیم.

 

همان‌طور که بهاره میگوید مدو و لی‌لا پس از با خبر شدن از اینکه هر دو دلبسته یک مردند تصمیم می گیرند کار دیگری بکنند و مسیر جدیدی را کشف کنند. «دیگری» به لحاظ بازیگری هم متنی بسیار چالش‌برانگیز و پر از احساسات متفاوت بود و فکر نمی کنم زنِ بازیگری باشد که این اثر را بخواند و وسوسه نشود که در آن بازی کند.

 

از لحاظ شیوه اجرا هم، شیوه‌ای که بهاره گزینش کرد و به شیوه کارگردانی جلال تهرانی نزدیک هست، فضایی سرد و با حداقل میمیک بود که تا به حال تجربه‌اش نکرده بودم. همه ی اینها آلبوم‌ای را شکل داد که ترغیبم کرد بازی در «دیگری» را بپذیرم.

 

مهیار طهماسبی: «با خنده، به شوخی» صادقانه بگویم من دفعه اول که متن را خواندم چیزی از آن نفهمیدم.

 

رهنما: «با خنده، به شوخی» ما خود ما هم بار اول چیزی نفهمیدیم.

 

طهماسبی: اینکه شما می‌پرسید مواجه‌مان با متن چگونه بود، معتقدم هنوز که هنوز هست و اکنون که در حال اجرا هستیم این مواجه هر روز و هر روز اتفاق می‌افتد و من هر روز به مسئله‌ای تازه پی می برم.

 

چالشی که بر سر راه من بود این بود که بهاره رهنما به من گفت کارش دو بازیگر دارد و یک موزیسین ولی سه پرسوناژ دارد. یعنی به صوت بعنوان یک شخصیت نگاه کرد. این چالشی بود که تا به حال با آن مواجه نشده بودم. موسیقی همه ی وقت یا فضایی می‌سازد یا چیزهایی را تشدید میکند یا بعنوان عنصری مستقل عمل می کند ولی تا به حال برایم پیش نیامده بود که کسی از من بخواهد به موسیقی بعنوان شخصیت نگاه کنم.

 

برای اینکه بتوانم به آن‌چه بهاره رهنما میخواست برسم تلاش کردم مرد غایب دو آدرسه را بشناسم و اینکه مردی که «با خنده» دو همسر دارد چگونه مردی هست و این شد که ویولونسل که اصولا سازی عاشقانه هست در این اثر به سازی وحشتناک تبدیل شد.

 

رهنما: مهیار طهماسبی به نکته جالبی اشاره کرد وقتی خشونت تسری پیدا میکند، حتی در موسیقی هم نفوذ میکند.

 

طهماسبی: برایم دیدنی بود که قرار نبود با موسیقی احساسات مدو و لی‌لا را تشدید کنم بلکه باید فضایی برای تماشاگر می‌ساختم که از طریق آن بفهمد مرد دو آدرسه کیست. مردی که در تمام طول نمایش سایه‌اش بر سر زنان سنگینی میکند. ورود و خروج‌های موسیقی نیز کاملا براساس حضور یا عدم حضور این مرد روی صحنه طراحی شد، یعنی زمانی که حرف این مرد را از زبان زنان می‌شنیدیم موسیقی بود و زمانی که نمی‌شنیدیم موسیقی نبود.

 

ویولونسل در «دیگری» مجبور بود هم هارمونی را و هم ملودی را به تنهایی تداعی کند. این ساز، سازی ملودیک هست و وقتی می گوییم سازی عاشقانه هست در زبان موسیقایی میشود؛ سازی ملودیک که ملودی میزند اما چون در «دیگری» ساز دیگری همراهش نبود ناچار می‌شد بار هارمونی را هم بر دوش بکشد.

گفتگوی جنجالی بهاره رهنما درباره خیانت در زندگی اش

 

به بحث بازی‌ها بپردازیم. بازی شما و شیوا اردویی با دو جنس متفاوت شروع می شود و شاید بتوان گفت رفته‌رفته با پیش رفتن اثر به واسطه نزدیک شدن‌تان به هم از نظر عاطفی، جنس بازی‌تان هم به یکدیگر نزدیک می شود. با دقت به اینکه همانطور که اشاره شد انزو کرمن در متن «دیگری» هیچ دستورالعملی برای هیچ چیزی صادر نکرده و دست کارگردان را باز گذاشته هست چه شد که به این نتیجه رسیدید که دو جنس متفاوت بازی را در پیش بگیرید؟

 

رهنما: همانگونه که گفتم پیدا کردن بازیگری برای نقش روبه‌رویم برای من کاری بسیار دشوار بود. «با خنده» آخر سر به جایی رسیدم که گفتم نقش لی‌لا را ضبط میکنم و در حالیکه خودم مدو را روی صحنه بازی میکنم، لی‌لا را هم با پروژکتور نشان می دهم!

 

گذشته از آن که به تفاوت جنس بازی برسیم هم بگویم که من برای گزینش عوامل کارم مانند جلسه خواستگاری عمل میکنم «با خنده» و حتما تحقیق میکنم که طرف اخلاقش سر بقیه کارها چطور بوده، چه قدر دعوایی هست یا چه قدر آرام، خوش‌قول هست یا بدقول، منظم هست یا بی‌نظم و… و واقعا، هم شیوا اردویی و هم مهیار طهماسبی صددرصد تمام فاکتورهای مورد نظر مرا داشتند.

 

در مورد جنس بازی‌ها، باید بگویم برای من و شیوا کار دشواری نبود که بازی‌مان را به هم نزدیک کنیم. مسئله این بود که من سوغاتی‌ای از نمایش «سونات پاییزی» داشتم و آن هم بازی‌ای بود که جلال تهرانی از من بیرون کشید و باعث شد چیزی را تجربه کنم که هیچ وقت در هیچ کدام از نقش‌هایم تجربه نکرده بودم.

 

آن جا بود که من با این نگاه فرمالیستی آشنا شدم و فکر کردم برخلاف همه ی وقت که رئالیستی بازی میکردم این بار به سمت فرم بروم. جلال تهرانی با اینکه به ندرت طراحی نور و صحنه قبول میکند اما با درخواست من اینکار را برای «دیگری» انجام داد و با اینکه کارگردان‌ها عموما دوست ندارند به چنین مسئله‌ای اعتراف کنند اما 50 درصد بار اینکار بر دوش طراحی نور و صحنه هست.

 

من و شیوا، حسی بازی نمی کنیم و جز موارد معدودی که مخاطب درون این زنان را میبیند در بیشتر مواقع نقاب داریم. در یکی از اتودهای کارگردانی که با شیوا می‌زدیم از نقاب‌های نصفه‌ای بهره گیری کردیم که در بالماسکه بهره گیری میکنند و مشابه‌اش را در طراحی بروشور می بینید اما ما در ایران همه ی وقت این نگرانی را در مورد تئاتر داریم

 

که مبادا تماشاگر نتواند با اثر ارتباط برقرار کند و من هم آنقدر جسارت نداشتم که برای بهره گیری از ماسک ریسک کنم ولی واقعیت این هست که این زنان مرتب در حال نقش بازی کردنند و به همین علت آن سرما در بازی هر دویمان هست.

 

برای ما کاری نداشت که جنس بازی‌مان را شبیه هم کنیم اما من بعنوان کارگردان این تفاوت را می خواستم و معتقدم شبیه هم شدن برای ما کاری نداشت و رسیدن به این تفاوت‌ بود که دشوار بود و شاید برگرفته از همان شیوه جلال تهرانی باشد. همان‌طور که در «سیندرلا» هم این تفاوت بین بازی گلاب آدینه و بهنوش طباطبایی مشهود بود.

 

با دقت به تفاوت‌های «دیگری» با کارهای قبلی‌تان از این نترسیدید که تماشاگران اثبات‌تان اینکار را پس بزنند یا با آن ارتباط برقرار نکنند؟

 

رهنما: همان‌طور که اشاره کردید من تعدادی تماشاگر اثبات دارم که در «دیگری» نیمی از آن‌ها را از دست دادم، یعنی تعدادی از آن‌ها که به تماشای کار نشستند به بقیه گفتند اینکار شبیه کارهای قبلی رهنما نیست ولی من به شدت به این جمله اعتقاد دارم که تغییر تاوان دارد و باید تاوانش را پرداخت کرد. من «دیگری» را یک تغییر یا یک نقطه عطف در مسیر کاری‌ام میدانم

 

و باید صبور باشم تا این شیوه هم تماشاچی خود را پیدا کند. شاید دوره تماشاچی کارهای رومانتیک زنانه‌ام تمام شده هست. «با لبخند» جدا از آن امسال 42 سالم تمام می شود و به نظرم میانسالی قصه‌ها و فضاهای خاص خود را دارد.

 

نام نمایش «دیگری» هست و مدو و لی‌لا هم تعریفی که از هویت و شخصیت خود دارند تعریفی هست که دیگری یعنی مرد دو آدرسه برای آن‌ها خلق کرده هست. این دو زن اگرچه پیش از این صرفا خود را از دریچه چشم آن مرد میدیدند اما در لحظه‌ای تصمیم به از میان برداشتنش می گیرند و می‌کوشند تعریفی راکه خود دوست دارند

 

جایگزین تعریف او از شخصیت‌هایشان کنند و در پرده سوم میبینیم که رمان نوشتن جایگزین آن امر هویت‌بخش می شود. آیا میتوان گفت معتقد به قیام علیه تعاریفی هستید که دیگری‌ها از ما ساخته‌اند؟ و جایگزین کردن تعاریفی به جای آن، که خود ما میخواهیم.

 

رهنما: تحلیل درستی هست اما بحث زن و مرد ندارد. لکان معتقد هست ما دیگری را حذف می کنیم تا خود ما قوی‌تر شویم در حالیکه حذف دیگری در نهایت به حذف خود ما می‌انجامد. یکی از نکات کلیدی این متن همین هست؛ خشونتی که در دنیا تسری پیدا کرده هست. ما از یک، دیگری تغذیه می کنیم و با او به جایی میرسیم، بعد آن دیگری را یا رها می کنیم یا از بین میبریم و جلوتر می رویم و این چرخه آنقدر ادامه پیدا می کند که خود ما هم حذف میشویم.

 

بنابراین شکل‌گیری این چرخه خشونت به واسطه از بین بردن دیگری ربطی به جنسیت ندارد و می‌شد به جای این دو زن، دو مرد روی صحنه داشت.

 

پیشنهادی که به ذهن من می رسد این هست که اگر نمایش «دیگری» را به جای آن که از پرده اول به پرده سوم ببینیم از آخر به اول میدیدیم اتفاق بهتری رخ می‌داد.

 

رهنما: چه دیدنی. «با لبخند» این توصیه جدی جلال تهرانی بود اما من ترسیدم و انجامش ندادم. جلال تهرانی اعتقاد داشت متن یا باید از آخر به اول بیاید یا از پرده دوم به پرده سوم برود و بعد به پرده اول برسد.

 

در صورتی که از پرده دوم شروع میکردید که تعلیق فوق‌العاده‌ای ایجاد می‌شد. دو زن که به جرم قتل دستگیر بوده‌اند و حالا که با پادرمیانی کنسول به هتل بازگشته‌اند ما از زبان‌شان می شنویم که چه اتفاقی افتاده و چرا دستگیر شده‌اند و پیش از این چه می‌کرده‌اند.

 

رهنما: در مورد پرده سوم باید بگویم که من خیلی دوستش نداشتم و با آن کلنجار زیادی رفتم و «با لبخند» به جرات میگویم پدرم بعنوان یک کارگردان با این پرده درآمد. من تغییرات زیادی در آن ایجاد کردم تا جایی که حتی بازنویسی شد. دیالوگ‌ها همان دیالوگ‌های متن بود اما نحوه چینش‌شان را کاملا تغییر دادم.

 

با دقت به اینکه شما هم به این نکته اشاره کردید، شاید اگر بخواهم دوباره «دیگری» را روی صحنه ببرم همین ریسک را کنم و با حذف پرده سوم، از پرده دوم به پرده اول بروم.

 

اما حق بدهید که برای یک کارگردان که در این وضعیت بحرانیِ تماشاگر تئاتر، می خواهد اثری را روی صحنه ببرد و بعد از هفت اثر تصمیم می گیرد تغییری اساسی چه در بازی‌اش، چه در میزانسن‌ها، چه در بازی بازیگر مقابلش و چه در موسیقی ایجاد کند و پیشاپیش می داند که با اینکار حداقل نصف تماشاگران ثابتش را از دست خواهد داد،

 

کمی وحشتناک هست که متن را هم به این شکل زیرورو کند. با دقت به اینکه متن هم کمی سنگین هست و از سطح مطالعه تماشاگر عادی کمی بالاتر، استرس این را داشتم که کسانی متن را نفهمند. «با لبخند» من دوستانی دارم که بعد از مشاهده کار گفتند چیزی نفهمیدیم و می‌پرسیدند اینها که بودند؟ آدم‌کُش بودند؟!… به دلیل همه ی این مسائل ترسیدم تغییری در آن حد جدی که اشاره کردید در متن ایجاد کنم.

 

طهماسبی: ان‌شااله اجراهای بعدی.

 

رهنما: «با لبخند» بله، ان‌شااله اجراهای بعدی.

 

و در این نمایش اصلا آن تصویری که عموما از شما می بینیم؛ زن فم‌فتال، شهرآشوب و اغواگر، چیزی که شاید بتوان گفت کلیشه هم شده بود، وجود ندارد.

 

رهنما: من و بازیگرانی از جنس من در تمام نقش‌ها بخشی از خود را به همراه دارند و این را نه کلیشه که سبکی از بازیگری میدانم، آن طنازی در رفتار با مردان یا برجسته شدن ویژگی‌های زنانه بخشی از من هست که در نقش‌های مختلفی که نقش بازی کرده‌ام می بینید اما «سونات پاییزی» برایم نقطه عطف بود و بعد از آن احساس کردم در 42 سالگی باید تغییراتی در شیوه بازی‌ام ایجاد کنم.

 

همان‌طور که اشاره کردم تغییر تاوان دارد و من هم کتمان نمیکنم که از خیلی از همان نقش‌هایی که می گویید کلیشه بودند لذت برده‌ام اما همین حالا می خواهم بهاره رهنمای جدیدی را کشف کنم.

 

شاید هم زمانش هست، هم به واسطه تغییرات سنی و هم «با خنده، به شوخی» اینکه من هم اکنون نصف راه را رفته‌ام و 30 کیلو کم کرده‌ام و قرار هست 40 کیلوی دیگر هم کم کنم و شاید قرار هست انتظار مشاهده یک بهاره رهنمای جدید را داشته باشید.

 

خیلی‌ها بعد از آن که «دیگری» را دیدند به من گفتند ما آمده بودیم یک کار عاشقانه بیبینم! «با لبخند» من نوجوان که بودم، رمان‌های جیبی ر.اعتمادی را خیلی می‌خواندم و قبلا هم گفته‌ام که با کارهایم نوعی از سبک ر.اعتمادی را وارد تئاتر ایران کرده‌ام اما «دیگری» به هیچ وجه اینگونه نبود.

 

 

 

حرکت زشت بهاره رهنما در خیابان

بهاره رهنما یکی از سلبریتی های فعال و پرحاشیه این روزهای فضای مجازی است که حضور پررنگی در شبکه های اجتماعی دارد و همین ماجرا هر روز حواشی جدیدی را برایش رقم میزند. چند روز پیش بود که ویدئویی جنجالی از بهاره رهنما که در آن شاهد حرکات عجیب و زشتی از خانم بازیگر بودیم در فضای مجازی منتشر شد و حواشی زیادی دربر داشت.حرکت زشت بهاره رهنما

 

انتشار این ویدئوی عجیب از بهاره رهنما با واکنش خانم بازیگر و کارگردان جوان سینما مواجه شد.

 

واکنش بهاره رهنما به ویدئوی جنجالی اش

بعد از انتشار این ویدئو و حواشی زیادی که درباره آن شکل گرفت بهاره رهنما با انتشار یک استوری درباره این فیلم توضیح داد. بهاره رهنما در این فیلم که سوار بر ماشین دیده میشود به عربده کشی می پردازد و با حرکت زشتی که انجام میدهد با موجی از انتقادها روبرو میشود.

 

بهاره رهنما

 

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۱۱ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied

  • مریم احمدیان

    صدا و سیما بابت فیلمهای مزخرفش چقد به اینا پول میده که سفر تفریحیشون کاناداس!

  • یاس

    خدایا عقده این سلبریتی ها کی تموم میشه .که خودشون رو به هر شکلی در میارن و عکس میگیرند ...با

  • ناشناس

    بابا یه مطلب بذارید که آدم فهم و شعورش اضافه بشه

  • منصور

    واقعا تو کشورای دیگه میشه ایرانیا رو از رو قیافه تشخیص داد حداقل مثل یک بازیگر رفتار کنید

  • سپهر

    تو کانادا جولان میدهن

  • ناشناس

    گوگل جان اگه شعرای این بهاره راهنما رو بشنوی موتورت میسوزه