شمانیوز
شما نیوز

یادداشت‌های خبرنگار افغان از سفر به «نورستان»

سفر به آخر دنیا + عکس

شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز):یک خبرنگار افغان سفرنامه خود به ولایت زیبا و سرسبز نورستان را از مسیر دشوار و کوهستانی بدخشان توسط اسب به رشته تحریر درآورده و از مشکلات و دشواری های راه تا جذابیت های این سفر سخن گفته است.

به گزارش خبرنگار شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز)، به گزارش خبرنگار فارس، نورستان ولایتی در شمال شرق افغانستان است. این ولایت از جمله سرسبزترین ولایات افغانستان محسوب می شود. «ژیجوت نورستانی» یک خبرنگار افغان است که همراه با «تمیم نورستانی» والی این ولایت از کابل به مقصد این ولایت سفر می کند و سفرنامه خود را به رشته تحریر در آورده است.

سفرنامه خواندنی این خبرنگار افغان به شرح زیر است:

برای سفر به این ولایت، 2 راه متفاوت وجود دارد: نخست استفاده از بالگردهای نظامی ناتو و دیگری سفر زمینی از راه «پنجشیر» و «بدخشان» به نورستان است. مسیر «کنر» که راه اصلی رسیدن به نورستان و کوتاهترین راه است، در منطقه «گوسلک» توسط طالبان مسدود شده است.

سفر با مقامات در برخی مواقع لذت بخش نیست، تهدیدات امنیتی را نباید نادیده گرفت، پیش از سفر حدس می زدم که این سفر برای من جذاب و دیدنی باشد، اما هرگز تصور نمی کردم که حاشیه های این سفر، شیرین تر و جالب تر از متن آن باشد.

حدود 3 هفته در «کابل» منتظر پرواز بالگردهای نظامی ناتو بودیم. در نهایت راه زمینی را انتخاب کردیم چرا که استفاده از امکانات هوایی ناتو آنقدرها هم کار ساده ای نیست.

همراهان والی به من نمی گویند که چرا سفر با بالگردهای ناتو برای والی ولایت نورستان میسر نمی شود که وی به ناچار از خیر آن می گذرد و راه زمینی و سختی های آن را انتحاب می کند.

والی که از تماس های مکرر خسته شده و تلفن های او با ناتو در خصوص سفر هوایی به نورستان بی جواب می ماند، تصمیم گرفت راه زمینی را انتخاب کند.

همراهان والی به من گفتند فردا صبح باید از مسیر زمینی به سمت نورستان حرکت کنیم راهی که حداقل 3 روز طول می کشد.

صبح آن روز، قبل از طلوع آفتاب راه افتادیم و سفر خود را با 3 خودرو آغاز کردیم که یک خودرو پلیس مسئول تأمین امنیت ما بود.

سفر ما تا آخرین روستای پنجشیر هیچ دردسری نداشت، ناهار را که تکه هایی از گوشت گوسفند و نان مخصوص نورستان بود (نانی ضخیم مخلوط با تکه های نازک گوشت) در کنار یکی از رودخانه های پنجشیر خوردیم. پس از خوردن ناهار، بلافاصله با فریاد والی، از جا برخواستیم و وقتی برای استراحت پیدا نکردیم.

آغاز درد سرها

با رسیدن به منطقه بدخشان، نخستین دردسر ما شروع شد و یکی از خودروها هنگام گذشتن از رودخانه با سنگ های بزرگ کف رودخانه برخورد کرده و متوقف شد.

همه در حال تلاش برای رهایی آن بودیم و همه هر طرحی به ذهنشان رسید پیاده کردند، از راهنمایی راننده ها گرفته تا دستورات والی و دیگر مسئولان ولایتی، اما خودرو همچنان در وسط آب حرکتی نمی کرد.

طبیعت زیبای بدخشان، کوه های سر به فلک کشیده و قله های نوک تیز و بلند، در دل دره های پرپیچ و خم خود، ما را زمین گیر کرده بودند.

هنوز یک سؤال در ذهنم بی پاسخ باقی مانده و آن هم این است که چرا والی نورستان از خیر بالگردهای ناتو گذشته و تن به این سفر پر خطر و پر درد داده است.

چند نفر مأمور شدند به نزدیک ترین روستا رفته و کمک بیاورند و در نهایت یک کامیون «کاماز» روسی برای کمک آمد و خودرو ما را از وسط آب نجات داد.

دیرهنگام به یک روستا در ولایت بدخشان رسیدیم، والی به راننده خودرو دستور داد به خانه کدخدا برود. کدخدا به گرمی از ما استقبال کرد و ما وارد اتاق بزرگ خانه او شدیم. کدخدا با نان و «شیر روغن» از ما پذیرایی کرد. همراهان والی به من گفتند بارها از این روستا گذشته اند و شهروندان روستا، تمیم نورستانی را به خوبی می شناسند.

صبح روز بعد به راه افتادیم. مناظر طبیعی بدخشان و هوای تازه آن، روح و روان آدمی را نوازش می دهد. تمام طول روز در حرکت بودیم و با فرارسیدن غروب آفتاب، به آخرین روستای بدخشان رسیدیم، مردم روستا از رسیدن ما مطلع شده بودند و خوشحالی، لبخند و هلهله در چهره های چین خورده و آفتاب سوخته شهروندان دور افتاده ترین روستای بدخشان موج می زد.

برخی ها با استفاده از روشنی باقی مانده، هنوز هم با گاوهای قوی خرمن کوبی می کردند. موجی از خاک برخاسته از شاخه های گندم که از زیر سم گاوها و خرمن ها به هوا بر می خاست در نور کم رنگ غروب، منظره خاصی ایجاد کرده بود.

مردی که نامش را نمی دانم سرانجام با اصرار زیاد موفق به میزبانی از والی شد. گل های رنگارنگ و پرندگانی که روی پرده خانه خود نمایی می کرد، نشان از صنایع دستی زنان منطقه داشت.

ژنراتور کوچک و پر سروصدایی، نوری ضعیف را برای اهالی خانه ای که ما در آن مستقر بودیم فراهم می کرد.

پس از صرف شام، خانه به محل گفتمان بزرگان و ریش سفیدان روستا تبدیل شد. برخی به دلیل نبود جایی برای نشستن، ایستاده بودند و از در و پنجره ها نظاره گر این گفتمان بودند. والی از وضعیت نورستان و مشکلات و پروژه های بازسازی با آنان صحبت کرد.

سفر با اسب

صبح روز بعد، 12 اسب و کاروانی که از نورستان آمده بودند، در کنار خانه انتظار ما را می کشیدند. هر کدام از ما یک اسب گرفتیم و قرار بود با هر اسب، یک فرد مسلح ما را تا نورستان همراهی کند.

در نورستان شنیدم که کرایه هر اسب 15 هزار افغانی (معادل 300 دلار) بوده است. چند نفر باید پیاده می آمدند، تا رسیدن به نخستین روستای نورستان بیش از 16 ساعت راه سخت و کوهستانی بود.

فردی که افسار اسب من را در دست داشت، گفت: کار آنان انتقال مسافران از بدخشان به نورستان با اسب است.

تصور نمی کردم که در افغانستان، پس از 10 سال حضور جامعه جهانی هنوز هم مانند دوران گذشته با اسب سوارانی که شغل آنان مسافر کشی است، آن هم با عالی رتبه ترین مقام ولایت نورستان به این ولایت سفر کنم.

از او پرسیدم چرا سلاح حمل می کند وی در جواب گفت: به دلیل این که این راه چندان امن نیست.

به نظر می رسد که ترس از حضور شبه نظامیان و دزدان، آنان را واداشته تا همواره مسلح باشند. او با یک دست افسار اسبم را گرفت بود و با نگاه کنجکاوش تمامی منطقه را زیر نظر داشت.

راه سختی بود، سنگ زار، گاهی تنگ و گاهی به حدی بلندی داشت که سقوط از آن مرگی حتمی را به دنبال داشت.

ظهر به محل زندگی عشایر رسیدیم و آنها نان داغ، شیر، دوغ و گوشت گوسفند بریان آماده کردند که تمام خستگی ما را بر طرف کرد.

عشایر منطقه، فرش خاصی را که از پشم حیوانات با دست بافته شده بود، پهن کردند و هر بار با گفتن جمله «والی صاحب» خوش آمدید، از ما پذیرایی کردند.

وضعیت منطقه و حضور شبه نظامیان، نخستین پرسش های والی از میزبان بود که به گفته آنان هیچ مشکل امنیتی در منطقه وجود نداشت.

محمد تمیم نورستانی گفت: راهی که می رویم «عبدالرحمان خان» ساخته است و به گفته وی، عبدالرحمان در سال 1895 با ساخت این راه به نورستان دست پیدا کرد و توانست مردم نورستان را به دین اسلام مشرف کند.

عبدالرحمان خان، امیر آهنین افغانستان لقب گرفت که با قتل و کشتار انسان های بی شمار، توانست اقتدار خود را در تمامی نقاط افغانستان مستحکم کند.

به گفته نورستانی، نظامیان عبدالرحمان خان، توپ و جنگ افزارهای سنگین خود را از همین راه به نورستان منتقل می کردند.

در مسیر راه وی سنگ هایی را به من نشان داد که دستورات نظامی عبدالرحمان در آن حک شده بود.

سرزمین جهاد و مقاومت

نورستانی ها، تا اواخر قرن نوزدهم میلادی، اسلام نیاورده و به مذهب اجداد هند - اروپایی خود پای بند بودند و به همین سبب نزد دیگر اقوام افغانستان به کافر معروف بودند و سرزمین آن ها نیز کافرستان نامیده می شد.

اعتقادات و رسم و رسوم قدیمی نورستانی ها هنوز هم در برخی از سنت های آنان مشاهده می شود اما به طور کلی این قوم، مسلمانان متعصبی هستند و اولین مردمی بودند که علیه حکومت کمونیستی افغانستان قیام کرده و جریان جهاد را پایه ریزی کردند.

والی نورستان به من گفت که او در زمان جهاد، از این راه به مجاهدین سمت شمال، جنگ افزار منتقل می کرد.

در میانه راه کمی مانده به اولین روستای نورستان، مسئولان امنیتی امواج مخابراتی را دریافت کردند که در آن از آمدن والی و تعداد کاروانیان صحبت می شد.

ترس از حمله شبه نظامیان، یک لحظه ضربان قلبم را تندتر کرد. مسئول مخابرات هشدار توقف و شناسایی افراد ناشناس را هر لحظه تکرار می کرد.

پس از چند دقیقه گفتگوی رادیویی، مشخص شد که تعدادی از افراد مسلح از «پارون» مرکز آن ولایت، برای تأمین امنیت والی و کاروانیان آمده بودند.

در طول راه ترجیح می دادیم بخشی از مسیر را به سبب دردهای عضلانی ناشی از اسب سواری پیاده برویم. کاروانیان می گفتند که سخت ترین مرحله سفر، گذشتن از کوه برفی بلندی است که در نزدیک نورستان قرار دارد. حداقل 3 ساعت طول کشید تا از این کوه برفی گذشتیم. سخت ترین وضعیت سفر، پایین آمدن از این کوه بود. هوا داشت تاریک می شد و من، تمام نیرو و توانم را از دست داده بودم.

فردی که افسار اسبم در دست او بود، به من نوشیدنی «دیوو» تعارف کرد و با درک خستگی ام، تأکید داشت که به زودی به مقصد می رسیم، اما من زیاد حرف های او باور نمی کردم.

از دور سوسوهای نور کم رنگی را می دیدم که نوید بخش زندگی و روستایی در نزدیکی بود. مرتب با خود می گفتم کی به آنجا می رسیم؟

مردم روستا خوشحال بودند و هوای تازه و پذیرایی گرم شهروندان روستا، روح و روانم را نوازش می داد. این بار باور کردم که به نورستان رسیده ایم. کدخدای روستا غذای مخصوص نورستانی «جوش» پخته بود.

والی به من گفت، خسته نباشی! بخور که قوت بگیری، اینجا نورستان است، آخر دنیا، از ماشین «کروزین» و گارد امنیتی خبری نیست.

من به چهره خسته، اما مصمم او خیره شده بودم و باز در ذهنم سؤالی نقش بست که چرا والی نورستان، چنین راه پر خطری را برای رسیدن به ولایت خود انتخاب کرده است

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied