شمانیوز
شما نیوز

اتصالِ آمودریا به آمازون از کانالِ افق/ سفر به افغانستان، جهانی شد

شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز): کتاب - فروش اینترنتی جانستان کابلستان، سفرنامه خواندنی رضا امیرخانی به کشور جنگ زده همسایه، در سایت آمازون امکان پذیر شد.

به گزارش خبرنگار شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز)،«جانستانِ کابلستان»، گزارشِ سفر به افغانستان نوشته رضا امیرخانی، به سایتِ فروشِ کتابِ آمازون (A Journey To Afghanistan (Janestan-e-Kabolestan رسید. روشِ فروشِ آمازون برای کتاب جانستان کابلستان، نه کتابِ الکترونیک است و نه نسخه اصلیِ کتاب. آمازون برای هر مشتری، تک نسخه ای از این کتاب را طبقِ توافق با انتشاراتِ افق، در چاپ خانه های اختصاصی در امریکا و اروپا منتشر و به سراسرِ جهان ارسال می نماید. بدین ترتیب این روشِ میانه، بینِ نسخه اصلیِ کتابِ کاغذی و کتابِ الکترونیک می تواند گامی جدید در عرصه ی انتشارِ بین المللی باشد. طبقِ انتظارِ ناشر، از آن جایی که جانستانِ کابلستان، مخاطبانِ ایرانی و غیرِ ایرانیِ فارسی زبان در خارج از مرزهای ایران دارد، آمازون می تواند محلِ مناسبی برای فروشِ اینترنتی تک نسخه ای کتاب باشد. پیش از این نیز کتاب "سرزمین نوچ" اثر کیوانِ ارزاقی از سوی نشر افق، به صورتِ تک نسخه ای در سایتِ آمازون قرار گرفته بود.

در بخشی از این کتاب می خوانیم: «برای کشوری که هیچ دریایی ندارد، آمودریا می شود دریا و مزار شریف هم می شود بندرگاه؛ آمودریایی که تازه شوروی های سابق کلی ش را خورده اند و برده اند هزار کیلومتر در ترکمنستان چرخانده اند در بزرگ ترین کانالِ دست سازِ بشر... رودی که از مرو به عوضِ این که مسیرِ هزاران ساله خود به سمتِ بلخ را طی کند، کج می شود به سمتِ عشق آباد...» حالا آمودریا به آمازون رسیده است!

باهم بخش هایی از این سفرنامه خواندنی را مرور می کنیم:

«تابلوی بزرگی زده بودند روی ساختمانی قدیمی و وسیع با دیوارهای آجری که «کنسول گری جمهوری اسلامی ایران». ذوق می کنیم که بعد از چند روز نمادی از کشورمان می بینیم... - ممکن است با جناب کنسول صحبت کنم...من رضا امیرخانی هستم، نویسنده. در دانشگاه هرات سخنرانی داشتم و حالا قرار است به دانشگاه بلخ بروم. می خواستم از جناب کنسول بپرسم که آیا می توانند در مورد اقامت 40 ساعته خانواده ام در این شهر غریب، به من کمک کنند؟ - صحبت با دفتر جناب کنسول که مقدور نیست. اما اجازه بدهید با نفری صحبت کنید که معاون کنسول است و امور فرهنگی هم به ایشان مربوط می شود... تلفن زنگ می خورد... - جناب آقای امیرخانی! متاسفانه ما از صحبت شما در دانشگاه بی اطلاع بوده ایم. شما از طرف وزارت ارشاد به این سفر آمده اید؟ - خیر... - یعنی هزینه سفرتان را کدام نهاد تقبل کرده است؟ - نهاد خانواده! دو تایی می خندیم. می گوید: پس شرمنده...ما کاری از دستمان بر نمی آید! خنده ام می گیرد. یعنی اگر پول سفر مرا بیت المال می داد، کاری از دست شان برمی آمد! بعد می گویم: دوست عزیز! من هم یک هموطن شما هستم، که برای کاری به هرات آمده ام، گیریم اصلا ارتباطی هم نداشته باشم با هیچ جا، حالا 40 ساعت می خواهم خانواده را تنها بگذارم. از شما راهنمایی می خواهم حتی حاضر نیستید مرا به دفترتان دعوت کنید! - کاری از دست ما بر نمی آید...همان هتلی که هستید، حتی خوب است دیگر...هتل تجارت و نظری هم خیلی خوب است...انشاء الله مشکلی پیش نمی آید...خداحافظ! از در کنسول گری بیرون می آییم و کالسکه لی جی را دوباره دو نفری از نیم پله رد می کنیم و گیج و منگ در خیابان به سمت هتل راه می رویم...راستی اگر من یک ایرانی بودم که پولم را زده بودند، یا پاسم را دزدیده بودند و مثلا بضاعتم نمی رسید که در هتل اتاق بگیرم، چه باید می کردم... 5شنبه روزی است که کنسولگری ایران مرا جواب کرد...روزی است که نفری در کنسول گری به من گفت که من فقط به سفر دولتی ها کمک می کنم. باقی هموطنان را پشیزی هم حساب نمی کنم...روزی است که باید پاسخی بطلبیم از جماعتی که صدقه سر پول نفت من، پول نفت ما، مسئولیت گرفته اند...»

*

«انتخاباتیات، جزوِ فصول «جانستان کابلستان» نبود. اصلا به این سفر آمده بودم برای فراموشی... اول بار که به «انتخاباتیات» به عنوان یک فصل، اندیشیدم، برمی گشت به چند ماهی بعد از سفر افغانستان؛ وقتی در چله زمستان، پشت میزِ پذیرش سفارت خانه یک کشور درجه سه اروپایی منتظر نظرِ کنسول بودم. کنسول مدتی معطلم کرد. بعد، سه صفحه پایانی پاسپورتم را جلوِ چشمم ورق زد و عذرخواهی کرد. نفهمیدم منظورش را. پرسیدمش دلیلِ ندادن ویزا را. دوباره گذرنامه ام را ورق زد و این بار چشمکی هم زد و گفت: شما باید متخصص ریاست جمهوری باشید! متلک ش را فهمیده - نفهمیده جواب ندادم. عصبانی بیرون آمدم و پاسپورت را گذاشتم توی جیب و نشستم پشت اتومبیل کرایه یی و رفتم به سمت اتواستراد جونیه، در شمال بیروت تا دست کم به کاری دیگر برسم... در راه مدام به کنسول بد و بی راه می گفتم که به پاسپورت ایرانی من اشاره کرده بود و عذرخواهی کرده بود... یاد اشاره اش به چند صفحه پایانی افتادم. با خود گفتم نکند منظوری داشته باشد. زدم بغل، کنار اتوبان و دوباره پاسپورت را از جیب در آوردم: صفحه آخری، ویزای لبنان بود، قبلی، ویزای عراق و قبل تر، ویزای افغانستان... همه در فاصله چند ماه و در یک سال شمسی... متخصص ریاست جمهوری؟ ایران، افغانستان، عراق، لبنان؟»

در این فصل رضا امیرخانی، افغانستان را تنها کشور باکره جهان می نامد و سعی می کند از این منظر فراسیاسی به مسئله اشغال دوباره نگاه کند. تشابهات و افتراقات ایران و افغاستان، از جمله مسائلِ طرح شده در این کتاب است. وقتی رضا امیرخانی فاصله افغانستان با ایران را از منظر اقتصادی و اجتماعی بررسی می کند و آن را در حد چند ده سال می یابد، به یک باره سعی می کند نشان دهد که به خلاف تصورِ هندسی، فاصله افغانستان با ایران، به هیچ عنوان با فاصله معکوس ایران تا افغانستان نسبتی ندارد. او فاصله ایران با افغانستان را در صورت بروز خانه جنگی و اخلال در وحدت ملی، سوگ مندانه کم از پنج سال می پندارد.»

نویسنده در این کتاب، ماجراهای سفرِ خود به افغانستان را در 350 صفحه شرح داده است. هم اکنون چاپ ششم این کتاب در بازارِ کتاب کشورمان موجود است. جدیدترین اثر این نویسنده نیز رمان «قیدار» است که هم اکنون جزء پرفروش ترین های بازار کتاب محسوب می شود.

ساکنان تهران برای تهیه این کتاب و سفارش هر محصول فرهنگی دیگر کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و سفارش خود را (در صورت موجود بودن در بازار) در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز می توانند با پرداخت هزینه پستی، تلفنی سفارش خرید بدهند.

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied