شمانیوز
شما نیوز

داریوش اسدزاده

عمرا اگه می‌دونستید این بازیگر معروف داماد شاه قاجار است ؟!

داریوش اسدزاده بازیگر معروف و مشهور سینما سال های سختی در زندگی خود داشته و مسیری پر تلاطم را برای رسیدن به جایگاهی که داشت سپری کرده است. در ادامه داستان زندگی این بازیگر را بخوانید.

عمرا اگه می‌دونستید این بازیگر معروف داماد شاه قاجار است ؟!

به گزارش شمانیوز؛ داریوش اسدزاده بازیگر معروف و مشهور سینما سال های سختی در زندگی خود داشته و مسیری پر تلاطم را برای رسیدن به جایگاهی که داشت سپری کرده است. در ادامه داستان زندگی این بازیگر را بخوانید.تا اینکه یک شب دختری زیبا و ظریف به پشت صحنه آمد و خودش را به داریوش اسدزاده معرفی کرد. باور کردنش سخت بود اما این دختر هما شاهرخی دختر ایراندخت (معشوقه ی محمدرضا شاه درجوانی) و نوه ی احمدشاه قاجار بود. دخترک خیلی بی ریا عشقش را به داریوش ابراز کرد. کاری که داریوش بخاطر غرورش هرگز نکرده بود. داریوش شیفته ی شازده خانوم میشود. هما پاپیش گذاشت و به اسدزاده درخواست ازدواج داد و او درخواست ازدواجش را قبول میکند اما این ازدواج بعداز هفت سال به علت بچه دار نشدن به طلاق منجر میشود. اسدزاده حالا کم کم وارد سینما میشود و چندین فیلم بازی میکند.

داریوش اسدزاده

سپس با همسر دومش سهیلاغزلی آشنا شده و ازدواج کرد و صاحب دو پسر با نام های کوروش و آرش میشود.در سال ۱۳۳۵ از طرف اداره کل هنرهای زیبای ایران، برای بزرگترین فستیوال بین‌المللی تئاتر عازم پاریس شد و به مدت سه ماه به تحقیق و مطالعه پرداخت.

داریوش اسدزاده

در سال ۱۳۵۵ به تشویق پروفسور دیویدسن جهت مطالعه در امور تئاتر به همراه خانواده‌اش رهسپار آمریکا شد. اسدزاده در دوران ده ساله ی اقامت در آمریکا، تحقیقاتی در دانشگاه انجام داد و دکترایش را گرفت. اما سهیلا در آمریکا به دلایل مشکلات خانوادگی از داریوش طلاق گرفته و با دو پسرش همانجا ماندگار میشوند و داریوش تک و تنها به ایران برمیگردد. او بعد از انقلاب به فعالیت خودش ادامه داد و دهها کتاب راجع به تاریخ هنر و نمایش ایران و نمایش نامه نوشت.

داریوش اسدزاده

داریوش اسدزاده اینبار در۷۶ سالگی برای سومین بار ازدواج کرد. نام سومین همسر او طاهره‌ خاتون میرزایی است. طاهره زندگی عاشقانه ای را کنار داریوش سپری کرد و وفادارانه در روزهای پایانی در جوار اسدزاده ماند و پرستارش شد.

داریوش اسدزاده

اسدزاده در سال ۱۳۹۱ از محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور وقت ایران، نشان درجه یک فرهنگ و هنر دریافت کرد . گرچه باوجود خدمات بی بدیل داریوش او در پایان عمر مورد بی مهری مسیولین قرار گرفت و ازحقوق ناچیزش گلایه میکرد آنهم درست زمانی که با بیماری سرطانش دست و پنجه نرم میکرد. داریوش آرزو داشت ۱۰۰ سال عمر کند اما آفتاب عمر پربرکت او درسن۹۶سالگی غروب کرد...پیکر او در ۵ شهریور ماه سال ۱۳۹۸ از مقابل خانه هنرمندان ایران تشییع و در کنار مزار غلامحسین نقشینه به خاک سپرده شد.

داریوش اسدزاده

در دوران کودکی در درونم چیزی من را به شکل ناخودآگاه به سمت هنر تئاتر می کشاند، شاید بخشی از این علاقه به این خاطر بود که وقتی کم سن و سال بودم، به همراه پدرم به تماشای تئاترهای می رفتیم، آنجا هم نمایش های سنتی مثل سیاه بازی و... نمایش داده می شود. پدرم برای این که مرا تشویق به درس خواندن کند، می گفت اگر درس هایت را خوب بخوانی شب جمعه می برمت

داریوش اسدزاده چون نمایش های آن سالن تنها در شب های جمعه اجرا می شد. من هم که شیفته تماشای این نمایش ها بودم با ذوق و شوق زیادی درس می خواندم تا بلکه دل پدرم را به دست بیاورم و او را راضی کنم شب جمعه من را به تماشای نمایش های مختلف ببرد. اولین جرقه های من نسبت به بازیگری و هنر تئاتر در همان دوران زده شد.

داریوش اسدزاده

وقتی به دوران نوجوانی رسیدم و آگاهی ام نسبت به هنر بیشتر شد به تئاتر علاقه مندتر شدم، تصمیم گرفتم به رویایم جامعه عمل بپوشانم، به همین خاطر دور از چشم پدرم به هنرستان هنرپیشگی رفتم. موضوع را با پدرم مطرح نکردم، چون می دانستم که اگر پی به این قضیه ببرد محال است که اجازه دهد در این وادی فعالیت کنم و برای این که شک و شبه ای ایجاد نشود، همزمان در دبیرستان، در رشته ای دیگر هم ادامه تحصیل می دادم، اگر اشتباه نکنم سال 1318 بود که در هنرستان، اولین تئاتر غیررسمی ام را با نام «لیلی و مجنون» که یک نمایش کمدی بود، روی صحنه بردم.آن روز ترس و اضطراب زیادی داشتم و این استرس تا پایان اجرا و نمایش همراهم بود و رهایم نمی کرد. اوایل زیاد دچار این حالت می شدم. اما رفته رفته یاد گرفتم با توکل به خدا به این حالتم غلبه کنم و خوشبختانه در باقی نمایش ها به دور از استرس ظاهر شدم.

داریوش اسدزاده

داریوش اسد زاده می گوید:سعی می کردم فعالیتم را در عرصه تئاتر دور از چشم پدرم انجام دهم، بعدها هم که برای اجرای نمایش های رادیویی، پایم به تلویزیون باز شد، سعی کردم این کار را از خانواده ام مخفی کنم، اما یکی از دوستان پدر به گوش او رساند که من در رادیو نمایش اجرا کردم و همین موضوع باعث شد که پدرم مرا از خانه بیرون کند!او مدام به من می گفت که برایت آرزو دارم و نمی خواهم مطرب شوی...، بعد از یک ماه با وساطت اقوام به خانه برگشتم، اما پدرم همچنان با من قهر بود و تا 8-7 ماه با من حرف نمی زد. در طول سال های ابتدایی فعالیتم هیچ مشوقی نداشتم و هرچه بود، علاقه و پشتکار خودم بود. البته بعدها که بیشتر روی صحنه رفتم، تشویق مردم و برای دست زدن ها و حمایت های شان، بهترین مشوق من بود.

داریوش اسدزاده

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied