کدخبر: 959199

اس ام اس ظهر بخیر عاشقانه زیبا برای همسر و دوست

ارسال یک پیام و متن ظهر بخیر عاشقانه می‌تواند یک ظهر گرم و کسل کننده را برای همسر و عشق زندگی زیباتر کند و نشان دهد که در هر زمان و از روز به یاد او هستید.

شاید بیشتر ارسال متن و اس ام اس صبح بخیر عاشقانه یا جملات شب بخیر عاشقانه برای عشق و همسر مرسوم باشد؛ اما تا به حال به احساسی که فرستادن یک اس ام اس ظهر بخیر عاشقانه می‌تواند ایجاد کند فکر کرده اید؟ متنی که نشان می‌دهد هر لحظه به فکر او هستید و گرما و سرما، شلوغی و خلوت و هیچ چیز دیگر شما را از یاد عشقتان غافل نمی‌کند. همین حالا اس ام اس عاشقانه ظهر بخیر کوتاه را بخوانید

 

ظهر تابستان است

سایه‌ها می‌دانند که چه تابستانی است

سایه‌هایی بی لک

گوشه ای روشن و پاک

کودکان احساس! جای بازی اینجاست

زندگی خالی نیست:

مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست

آری تا شقایق هست

زندگی باید کرد...

ظهرت بخیر عشق زندگی من

 

 

نیمی از روز مانده و تو را به خدا میسپارم

خدای صبح و ظهر و شب هر لحظه نگه دار تو باشد

ظهر بخیر عشقم

 

میخواهمت از آن لحظه

 

که چشمم به طلوعی دیگر باز می‌شود

تا استراحت یک ظهر دل‌انگیز

ظهرت سرشار از عشق و آرامش همسر عزیزم

 

خورشید که در میانه آسمان می‌ایستد

 

یاد تو می‌افتم

که با تو روشن‌ترین و گرم‌ترین لحظه ها را دارم

آفتاب زندگی‌ام ظهرت بخیر

 

 

 

 

خورشید به وسط آسمان رسیده

 

ظهر شده …

خبری از تو نیست

اما یادت همیشه در قلب من است

ظهرت بخیر ای همیشه با من

 

قلبت به گرمی آفتاب

نگاهت به زیبایی نور

ظهر بخیر عزیزم

 

 

 

کمی از روز گذشت و ظهر شده جانان من

دلم نور بیشتری می‌خواهد …

چشمانت را مهمان خانه ام می‌کنی ؟

 

در نیمه‌ی روز کمی خسته شده ام و کلافه

ظهر بخیری بگو تا کیفِ دلم کوک شود

دلیل حال خوش هر روز من تویی

 

آسمان خورشید را میان بازوان خود گرفته

تو هم بیا

مرا بغل کن و با بوسه ای ظهرم را به خیر کن

 

ظهر شده و آفتاب به مهمانی خانه ام آمده

چشمت نور قلب من است

مهمانِ جانم می‌شوی؟

 

مزیّن می کند وقتی که با قالیچه ایوان را

فراهم می‌کنم من هم بساط چای و قندان را

برایم چای می‌ریزد، دو بیتی شعر می‌خواند

لبش با قند می‌بخشد، به من طعمی دو چندان را

دو چشمش سنگ نیشابور را در یاد می‌آرد

تراش قامتش اسلیمیِ قالیِ کاشان را

از او یک کام میگیری و قل قل...سرخ میگردد

ببین این شهوتِ افتاده بر شریانِ قلیان را

چه جادویی است در اندام موزونش؟ نمی‌دانم

هوایی کرده لب‌هایش، همین قلیان بی جان را

به پشتیبانی چشم تو، در اشراق شعر خود

سرِ انگشت می‌خواهم بچرخانم خراسان را!

و نم نم... فرصتی شد تا پناه آرد به آغوشم

چه بعد از ظهر زیبایی! فقط کم داشت باران را

«علیرضا بدیع»

 

 

 

ظهر بخیر نازنینم

 

خواستم بدانی

هر لحظه

از طلوع خورشید تا ظهر

و تمام لحظه های عصرگاهی

و هر شب تا طلوع بعدی

به یادت هستم

 

منبع:ستاره