شمانیوز
شما نیوز

نقد فیلم Once Upon A Time In Hollywood + تصاویر فیلم

«کوئنتین تارانتینو»، کارگردانی مؤلف است که در آثار خود نیم‌نگاهی به سینمای کلاسیک و فیلم‌هایی که پایه‌گذار فرم کنونی هستند، داشته و همیشه سعی کرده که با شیوه‌ای نوین آن‌ها را مورد ارجاع قرار دهد.او بارها نشان داده که به زمان حاضر تعلق ندارد؛ از ساختار روایی فیلم‌ها و ریشه جنون‌آمیز آن‌ها گرفته تا رفتارهای خودش در مراسم‌های گوناگون. اما اگر می‌خواهید درونیات یک کارگردان را بشناسید، بهترین مکان آثار اوست.

نقد فیلم Once Upon A Time In Hollywood + تصاویر فیلم

نقد فیلم Once Upon A Time In Hollywood یکی از مهمترین آثار "کوئنتین تارانتینو" با ما همراه باشید.

 
معرفی بازیگران و عوامل فیلم
  • نویسنده و کارگردان: کوئنتین تارانتینو
  • بازیگران: لئوناردو دیکاپریو، برد پیت، مارگو رابی، آل پاچینو، کرت راسل، مارگارت کوالی و امیل هرش
  • شرکت‌های تولیدکننده: کلمبیا پیکچرز و هی‌دی فیلمز
  • توزیع‌کننده: سونی پیکچرز

 

نقد فیلم

سیری که تارانتینو در ۹ فیلم خود طی کرده، نشان از جریان فکری و بلوغی دارد که هدف اوست. کیوتی (مخفف اسم کوئنتین تارانتینو) از همان Reservoir Dogs نشان داد که فیلمنامه‌های خونینی دارد و از توانایی ترجمه آن‌ها به فرم هدفش نیز بهره می‌برد. سیری که در پالپ فیکشن سروصدای زیادی به پا کرد و او را به عضو مهمی از جامعه سینمایی پست‌مدرن دهه 90 تبدیل کرد. جامعه‌ای که افرادی همچون «جیم جارموش»، برادران «کوئن» و «دیوید لینچ» در آن خودنمایی می‌کردند.

 

فیلم Once Upon A Time In Hollywood اولین اثر کیوتی بدون شرکت واینستین است که موجب شده شاهد اولین همکاری او با «دیوید هیمن»، تهیه‌کننده سری فیلم‌های هری پاتر باشیم. همچنین سونی پیکچرز هم با قراردادی بسیار منصفانه و تشویق‌کننده، بودجه‌ای 95 میلیون دلاری را در اختیار او گذاشت و شرایط مناسبی را تعیین کرد. حق امتیاز این فیلم بعد از 30 سال به خود تارانتینو برگردانده می‌شود و او شخصا 25 درصد از سود فروش افتتاحیه را کسب کرد.

 

نقد فیلم Once Upon A Time In Hollywood

 

تارانتینو مدت‌ها پیش اعلام کرده بود که در حال تحقیق روی هالیوود دهه‌های 60 و 70 میلادی است، اما مشخص نکرده بود که آن را به یک فیلم سینمایی تبدیل خواهد کرد یا نه. او حتی اشاره کرده بود که ممکن است کتابی در این‌باره بنویسد یا مستندی طولانی را تهیه کند. ولی در نهایت، دست‌پخت این سرآشپز پریشان‌خیال با عنوان Once Upon A Time In Hollywood در سینماها برای طرفداران سرو شده و با پیروی از آثار پیشین وی، تحسین‌کنندگان و منتقدان زیادی دارد.

 

ساختار روایی؛ فرم‌گرایی در سال‌های طلایی هالیوود

 

آثار پیشین تارانتینو هم نشان می‌دادند که دوره زمانی مورد علاقه او به دهه‌ 60 میلادی برمی‌گردد؛ از تنها اثر اقتباسی و مهجورترین فیلم کارنامه او یعنی Jackie Brown گرفته تا The Hateful Eight که رسما تلاشی برای کنار هم گذاشتن سکانس‌های بی‌مووی‌های بیگانه و ناآشنا بود. به همین دلیل بود که انتظار می‌رفت Once Upon A Time In Hollywood نامه عاشقانه خالصی به طرفداران و خوره‌های سینما باشد که از همان زمان‌ها برخاسته. با این تفاوت که دیگر قرار نبود با اشاره‌ها و جهت‌دهی‌ها طرف باشیم، بلکه قرار بود در دل هالیوودی قرار بگیریم که انقلابی مهم را طی می‌کند.

 

داستان فیلم در لس‌آنجلس سال 1969 می‌گذرد و مخاطب ماجرای بازیگری به نام «ریک دالتون» را دنبال می‌کند که رو به افول است. «لئوناردو دیکاپریو» در این نقش هنرنمایی فوق‌العاده‌ای داشته و به خوبی از پس پیچ‌وخم‌های قوس شخصیتی ریک برآمده. در طرف دیگر، «برد پیت» نقش بدلکار و دوست باوفای دالتون، یعنی «کلیف بوث» را بازی می‌کند. بازیگران نام‌آشنا و مشهور بسیاری در Once Upon A Time In Hollywood حضور دارند که «مارگو رابی» و «آل پاچینو» نیز در بین آن‌ها مشاهده می‌شوند.

 

این فیلم پایبند به «توهم تصادفی بودن» است. موردی که در فیلم‌های کلاسیک ماندگاری مانند دزد دوچرخه‌ها نیز مشاهده می‌شود. در این روش، عنصر تصادف شامل دو نوع رابطه میان وقایع است: بخشی وقایعی اضافی که نسبت به ماجرای اصلی حاشیه‌ای هستند و بخشی دیگر وقایع تصادفی متعددی به شمار می‌روند که کنش را پیش می‌برند.

 

 

نقد فیلم Once Upon A Time In Hollywood

 

تارانتینو صحنه‌های بسیاری را حذف کرده و برای دریافتن میزان این حذفیات، می‌توان به این اشاره کرد که سکانس‌های برخی بازیگران حتی به پرده نقره‌ای هم راه نیافته است. به همین دلیل، می‌توان فرض کرد از عنصر تصادفی بودن به شدت کاسته شده و سعی شده تعادلی بین دو بخش اشاره شده، ایجاد شود. در اصل، گشت‌وگذار در دورانی از هالیوود که بسیاری آن را «اواخر عصر طلایی هالیوود» می‌خوانند، بخش زیادی از همان موارد حاشیه‌ای را تشکیل داده.

 

اما موضوعی که در مورد اکثر وقایع فرعی دیده می‌شود، عدم همزمانی آن‌ها با تیم‌لاین اصلی است. یعنی این اتفاقات داستان در چارچوب زمانی خاصی نمی‌گنجند و حتی ممکن است که روایت را جلو نبرند، بلکه پیش‌زمینه‌ای در اختیار مخاطب قرار دهند. فرمی که در انتقال بین زمان اصلی فیلمنامه و این پرش‌ها در نظر گرفته شده نیز دقیقا از همان روند وابستگی به سینمای کلاسیک پیروی می‌کند.

 

برای مثال، دیالوگی از ریک دالتون در ذهن کلیف بوث اکو می‌شود، مخاطب آن را می‌شنود و لوکیشن و زمان عوض می‌شود. نتیجه منطقی این است که بیننده اطلاعاتی درباره دیالوگ مذکور را دریافت خواهد کرد. یا در صحنه دیگری، به فیلم و شعله‎افکنی که در آن استفاده شده، اشاره می‌شود و مجددا با یک کات وارد فضای فیلم مذکور می‌شویم. این روندها دقیقا همان روش‌های ساده‌ای هستند که در سینمای کلاسیک بسیار محبوب بودند و حتی به قبل از دوران سینمایی مورد علاقه تارانتینو مربوط می‌شوند.

 

مشخصا چنین ساختاری پتانسیل زیادی دارد؛ چراکه کارگردان می‌تواند کارگردانی سکانسی از فیلمی دیگر را در یک فیلم دیگر انجام بدهد. به همین دلیل، آن فیلم فرعی به پیش‌زمینه‎های داستانی مفصل و پرجزئیات نیازی ندارد و اطلاعات ریز و مهم همچنان به فیلم اصلی و جریان اصلی برمی‌گردند. همچنین سازنده می‌تواند به سکانس‌های مورد علاقه خود بپردازد و رسما برداشت خودش از سینمای آن دوران را تحسین کند. برای مثال، در صحنه‌ای که کلیف و ریک مشغول تماشای سریال The F.B.I. هستند، از قاب‌بندی صحنه‌ای تعریف می‌کنند. تارانتینو در این فیلم، کارگردانی است که خود به تحسین اثر خود می‌پردازد.

 

عنصر تصادف در قوس شخصیتی «شرون تیت» بیش‌تر به چشم می‌خورد. چراکه او در اصل دریچه‌ای برای سرک کشیدن به مکان‌های مختلف آن زمان است. او به طور تصادفی فیلم در حال اکران خود را می‌بیند و به تماشای آن مشغول می‌شود (در حقیقت، بیننده نیز با او همراه شده و به تماشای آن فیلم می‌پردازد)، در مهمانی‌ بزرگی شرکت می‌کند که «استیو مک‌کوئین» نیز در آن حضور دارد و خرده‌اطلاعاتی را درباره زندگی واقعی او به مخاطب می‌دهد و در نهایت، به عنوان هدف اصلی خانواده منسون‌ها انتخاب می‌شود. هوشمندی این موارد اینجاست که در نهایت همگی به ایجاد ارتباط میان بخش‌های مهم پیرنگ ختم می‌شوند.

 

نقد فیلم Once Upon A Time In Hollywood

 

لازم به ذکر است که روایت Once Upon A Time In Hollywood هنوز هم ساختمان سنجیده‌ای دارد که تصادف‌های سیستماتیک و منظمی را به مخاطب تحویل می‌دهد. یعنی برای جبران عدم وجود روابط سببی و مرتبط به هم به میزان کافی، باقی عناصر جانبی و ظاهرا غیرمرتبط نقش مهم‌تری پیدا کرده‌اند. این موضوع همچنین باعث شده که مدت وقوع ماجرای فیلم در پرده‌های ابتدایی کوتاه باقی بماند و با گریزها، حس طولانی بودن در بیننده ایجاد شود. مورد دیگری که در این فرم به زیبایی جای گرفته، راوی باارزشی است که مخاطب را در جریان داستان حفظ می‌کند و پرش‌های زمانی را به طور کامل توجیه می‌کند. ولی از این راوی در انحرافات روایی استفاده نمی‌شود و آن‌ها همان فرم اشاره شده را حفظ می‌کنند. «کرت راسل» که خود نیز از همان دوران هالیوود خاطراتی دارد، علاوه بر نقش «رندی»، در قامت راوی داستان هم قرار گرفته و به خوبی هر دوی آن‌ها را ایفا کرده.

 

ماجرای اصلی به دو بخش مهم تقسیم می‌شود که از نظر اسکرین‌تایم، تفاوت فاحشی با یکدیگر دارند و دو راهبرد مختلف را دنبال می‌کنند. از ابتدا تا لحظه‌ای که ریک دالتون رفتن به ایتالیا را می‌پذیرد، بخش اصلی اول را تشکیل داده و بازگشت او به لس آنجلس بعد از شش ماه تا پایان فیلم بخش اصلی دوم را شکل می‌دهد.

 

بخش اول، فضای بازتری دارد و اطلاعات گسترده‌ای را در اختیار مخاطب می‌گذارد. البته این گستردگی اطلاعات تبدیل به یکی از نقاط ضعف اصلی اثر شده و کشش داستانی را به شدت تحت تأثیر قرار داده. به طوری که دنبال کردن روایت‌های موازی در برخی مواقع سخت می‌شود و سردرگمی به همراه دارد. همچنین این گستردگی اطلاعات موجب شده برخی جنبه‌ها اضافی به نظر برسند یا سطحی در نظر گرفته شوند. برای مثال، شخصیت «چارلز منسون» طی صحنه کوتاهی در فیلم ظاهر می‌شود و مخاطب را چشم‌انتظار پردازش بیش‌تری نگه می‌دارد. اما تا انتهای فیلم دیگر خبری از او نیست. این موضوع وقتی آزاردهنده‌تر می‌شود و بیش‌تر به چشم می‌آید که کنش‌های بخش دوم به طور مستقیم در ارتباط با چارلز هستند.

 

البته، تارانتینو همچنان هم با با زیرکی توانسته بخشی از این ضعف را جبران کند. برای مثال، خانواده منسون در بخش اول پردازش می‌شوند تا در بخش دوم از آن‌ها استفاده شود. این موضوع کم‌کاری در مورد برخی شخصیت‌ها و وقایع را می‌توان به این وابسته دانست که بسیاری از سکانس‌ها حذف شده‌اند.

 

نقد فیلم Once Upon A Time In Hollywood

 

در بخش اول، سؤال مطرح شده این است که ریک دالتون با افول خود چگونه کنار می‌آید و چه تلاشی در راستای متوقف کردن آن می‌کند. این بخش سعی دارد نقدی بر ستاره‌سازی‌هایی هالیوودی داشته باشد و تصویری از پشت دوربین‌ها را به مخاطب نشان دهد. در بخش دوم، دالتون تلاش‌ خود را کرده و از تنها گزینه موجود بهترین استفاده را برده؛ اما دیگر تمرکز روی آینده و تأثیر اعمال بر روند پیش رو نیست، بلکه فوکوس روایت روی تغییرات احساسات شخصیت‌هاست. به بیان دیگر، کنجکاوی مخاطب از اتفاقی که در آینده رخ خواهد داد به زمان حال و خود شخصیت‌ها معطوف شده. حتی این مورد در مورد کلیف که سیگار اسیدی استعمال کرده، باعث شده او را نامیرا ندانیم و منتظر مرگی دراماتیک برای او باشیم. موردی که تعلیق زیبایی را به بخش دوم بخشیده.

 

بنابراین گرچه فیلمنامه دقیق Once Upon A Time In Hollywood در ظاهر روند یکسانی دارد و فقط اکشن ماجرا کم و زیاد می‌شود، اما تغییرهای پردازش‌شده‌ای که در یک نقطه مشخص ایجاد می‌شوند، داستان آن را خلاقانه می‌سازند. در انتها، با اینکه پاسخ نخستین سؤال را گرفته‌ایم، پایان فیلم مبهم و باز به نظر می‌رسد و همچنان هم نمی‌دانیم دالتون امیدی به موفقیت مجدد دارد یا خیر. این موضوع با نشان دادن گوشه‌ای از محبوبیت این شخصیت حتی بیش‌تر تأثیرگذار می‌شود. درست است که پایان باز کم کم به کلیشه‌ای در سینمای مدرن تبدیل شده، اما باید به خاطر داشته باشیم که Once Upon A Time In Hollywood با زیرکی پایانی شبهِ باز را ارائه می‌دهد که از جهاتی قانع‌کننده و از جهاتی سؤال‌برانگیز است.

 

موضوعی که نباید فراموش کرد، طراحی زیبای صحنه‌های طنز در سرتاسر داستان است. این صحنه‌ها بیش از هر چیزی به دینامیک بین پیت و دیکاپریو وابسته هستند و درک متقابل این دو بازیگر از هم، باعث شده شاهد سکانس‌هایی جذاب را شاهد باشیم. در این صحنه‌ها هم امضای تارانتینو مشاهده می‌شود؛ به گونه‌ای که این عنصر در داستان بیش از اینکه فقط برای خنداندن طراحی شده باشد، به نقد کردن عوامل مختلف می‌پردازد و بیننده در دوراهی خندیدن یا نخندیدن قرار می‌گیرد.

 

میزانسن، فیلمبرداری و موسیقی؛ سفر در زمان

برای ساخت این فیلم، نه تنها لازم است از هالیوود 1969 اطلاعات جامعی داشت، بلکه باید با جزئیات سریال‌های درجه دو و فیلم‌های بسیاری آشنایی داشت. نکته‌ای که در سکانس‌های مختلف فیلم Once Upon A Time In Hollywood به چشم می‌آید، همین توجه به جزئیات است. تارانتینو در راه ساخت نامه عاشقانه‌اش زحمت بسیاری کشیده که قابل تقدیر است. او در این زمینه با «باربارا لینگ» همراهی کرده که در بازسازی لس آنجلس دهه مذکور تجربه دارد و نتیجه نیز دیدنی شده. در این عنوان شاهد صحنه‌های بسیاری هستیم که در استودیوهای آن زمان فیلمبرداری شده‌اند.

 

صحنه‌های بسیاری در این فیلم وابسته به خلق جهانی پویا و باورپذیر از آن دوران هستند و بازسازی‌های صورت گرفته حق مطلب را ادا می‌کنند. طراحی صورت گرفته برای هیپی‌ها و نقش آن‌ها در داستان تناسب زیبایی را به‌وجود آورده‌اند که در همین مسیر قرار دارد. البته، توقع وفاداری کامل به واقعیت بی‌جاست و نمی‌توان این انتظار را داشت همه‌چیز دقیقا مطابق با حال و هوای آن دوران باشد. برای مثال، در بلوار هالیوود شاهد فروشگاه‌های رنگارنگ، بیلبوردهای متنوع و پوستر فیلم‌ها هستیم. درخشش و روشنایی بیلبوردها در آن زمان تقریبا دو برابر چیزی است که در اثر نهایی مشهود است.

 

سبک فیلمبرداری Once Upon A Time In Hollywood هم شباهت زیادی به فیلم‌ها و سریال‌های همان دوران هالیوود دارد. کیوتی در آثار پیشین خود نیز به دنبال خلق چنین حالتی بود، اما این مورد در فیلم جدید وی برجستگی خاصی پیدا کرده. خصوصا صحنه‌هایی که شامل سریال‌ها و فیلم‌های خیالی می‌شوند، دقیقا همان چیزی هستند که تارانتینو در The Hateful Eight سعی داشت خلق کند.

 

برای مثال، در صحنه‌های‌ آشنایی و مکالمه شخصیت «مادرید» و «دیکاتو» در پایلوت سریال خیالی، فیلمبرداری به طور کاملا واضح به سوی عناوین وسترن اسپاگتی می‌رود و همان حس‌وحال را ایجاد می‌کند. یا در فیلم 14 Fists of McClusky The حرکات دوربین حالتی می‌گیرد که بی‌شباهت به The Great Escape نیست و شاهد زوم شلاقی خاصی هستیم که در Django Unchained هم بارها آن را دیده بودیم. این تغییر سبک در فیلمبرداری به صحنه‌های فلش‌بک نیز راه یافته. برای مثال در صحنه معروف مبارزه کلیف بوث با «بروس لی»، بیشتر ماجرا با یک تِیک گرفته شده و در قسمتی از آن، شاهد حرکات پن سریع دوربین بین دو شخصیت هستیم. شیوه‌ای که تنش مبارزه را بیش‌تر کرده. انتخاب موسیقی‌ها نیز به شدت باوسواس انجام شده و تمامی ترانه‌ها از نظر زمانی با داستان همخوان هستند.

 

نقد فیلم Once Upon A Time In Hollywood

 

نتیجه‌گیری؛ پرسپکتیوی همه‌جانبه یا دیدی ساختگی؟

 

فیلم Once Upon A Time In Hollywood اثری است که یک عاشق سینما در تحسین یک دوره سینمایی ویژه برای عاشقان دیگر سینما ساخته و هدف مشخصی دارد: ادای احترام به «عصر طلایی هالیوود». اما همانطور که پیش‌تر هم اشاره شد، این عنوان در مسیر رسیدن به هدفش، افت‌وخیزهایی دارد. کنش داستانی در برخی از مواقع آزاردهنده شده و موجب بر هم خوردن ضرباهنگ کلی فیلمنامه می‌شود. همچنین حذف شدن برخی اجزا به شدت به چشم می‌آید و نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

 

اما در کل، Once Upon A Time In Hollywood اثری است که همانند آثار پیشین تارانتینو، هم مخاطب عام و هم کارشناسان را به خود جلب می‌کند و رویکردی همه‌گرا دارد. اما این فیلم، بیش از این که یک مستند باشد، برداشت او از چیزی است که هالیوود در اواخر دهه 60 میلادی می‌توانست باشد. بیننده در دنیای پویای آن غرق می‌شود و پختگی کلی روایی، بسیاری از ناکامی‌هایش را پوشش می‌دهد. در نهایت، این هماهنگی و هارمونی بین سبک‌های مختلف است که خلاقیت اصلی این فیلم لقب می‌گیرد.

 

 

منبع: ویجیاتو

منبع: ویجیاتو

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied