شمانیوز
شما نیوز

100 مرد به من تجاوز کردند/نمیدانم پدر فرزندم کدامشان است!

وقتی اولین بار کارین مورد تجاوز قرار گرفت، همسن و سال اکنون پسرش بود. صد‌ها هزار زن و دختر توتسی توسط هوتوها، شبه‌نظامیان و سربازان مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند.

100 مرد به من تجاوز کردند/نمیدانم پدر فرزندم کدامشان است!
به گزارش شمانیوز؛ وقتی اولین بار کارین مورد تجاوز قرار گرفت، همسن و سال اکنون پسرش بود. صد‌ها هزار زن و دختر توتسی توسط هوتوها، شبه‌نظامیان و سربازان مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند.

نسل‌کشی تازه آغاز شده بود، و دو زخم عمیقی که با کارد روی صورت کارین ایجاد شده بود خونریزی شدیدی داشت. او هنوز بعد از این همه سال به واسطه آثار زخم روی صورتش به سختی صحبت می‌کند و غذا می‌خورد.

مهاجمانی که او را زخمی کردند – افراد عضو جامعه‌اش – او را کشان‌کشان به لبۀ گودالی بردند که پر از جسد مردان و زنان و کودکانی بود که تازه به قتل رسیده بودند.
کارین، علی‌رغم زخم‌های عمیق و درد شدیدی که احساس می‌کرد، می‌دانست که می‌خواهد زنده بماند. حتی بعد از آنکه چند ساعت بعد از این اتفاق، گروهی از سربازان با استفاده از شاخه‌های درخت او را مورد اذیت و آزار جنسی قرار دادند و آسیب‌های غیرقابل‌تصوری در بدنش ایجاد کردند، او می‌خواست زنده بماند.

کارین زمانی احساس کرد دیگر نمی‌خواهد زنده باشد، که گروهی دیگر او را به طرزی وحشیانه مورد تجاوز قرار دادند.

«دیگر می‌خواستم هر چه سریعتر بمیرم، می‌خواستم چندین بار بمیرم.».

اما فاجعه تازه آغاز شده بود. بیمارستانی که تلاش کرد زندگی او را نجات دهد به سرعت توسط شبه‌نظامیان هوتو محاصره شد.

«نمی‌توانستم فرار کنم. نمی‌توانستم بروم، چون همه‌چیز خراب شده بود.»

«هر کسی از راه رسید به من تجاوز کرد. آن‌ها حتی روی من ادرار می‌کردند.»

بالاخره بیمارستان توسط جبهه میهن‌پرستان روآندا آزاد شد و کارین درمان شد و توانست به خانه بازگردد؛ او خونریزی داشت، ضعیف و شکسته شده بود، اما همچنان زنده بود.

وقتی دکتر‌ها فهمیدند که او حامله است بسیار شگفت‌زده شدند.

«چیزی از بدن من باقی نمانده بود. نمی‌توانستم تصور کنم که چه اتفاقی افتاده است.»

«وقتی بچه به دنیا آمد، هنوز نمی‌دانستم که چرا چنین شده است. نمی‌توانستم باور کنم که او فرزند من است. بعد از تولدش، نگهش داشتم. هرچند که هیچ عشقی به او نداشتم.»
 
دوست داشتن پدر متجاوز، بخشیدن او
کارین، بالاخره وقتی که ژان پیر ۱۹ یا ۲۰ ساله بود، حقیقت را به او گفت.

ژان‌پیر می‌گوید، این حقیقت را پذیرفته است. اما هنوز احساس می‌کند که جای یک پدر در زندگی‌اش مانند حفره‌ای بزرگ خالی است. خیلی شگفت‌آور است که او نسبت به مردی که مادرش را مورد تجاوز قرار داده است، هیچ احساس نفرتی ندارد. کارین هم تصمیم گرفته آن مرد را ببخشد.

کارین می‌گوید: «فکر کردن مداوم درباره آن‌ها آزاردهنده است. هنگامی که می‌بخشید، احساس بهتری پیدا می‌کنید.»

ژان‌پیر هم می‌گوید: «من هرگز از او عصبانی نیستم. بعضی اوقات به او فکر می‌کنم: وقتی با مشکلات زندگی مواجه می‌شوم، احساس می‌کنم که دوست دارم پدری باشد که من کمک کند این مشکلات را حل کنم.»

او می‌خواهد مکانیک شود و روزی خانواده خودش را تشکیل دهد.

«می‌خواهم به خانواده خودم هم کمک کنم، و همۀ این‌ها پول می‌خواهد، که بسیار کمیاب است.»

کارین می‌گوید، برای اینکه نسبت به پسرش احساس مادری پیدا کند از مشاوران کمک گرفته است و هر چه ژان‌پیر بزرگتر شده است، احساس مادری‌اش بیشتر تقویت شده است.

می‌توان نزدیکی آن‌ها را وقتی در کنار هم روی یک پله نشسته‌اند و به جایی دور خیره شده‌اند احساس کرد.

آن‌ها در همان روستایی زندگی می‌کنند که زمانی پدر و مادر کارین مجبورش کردند، ژان‌پیر را رها کند؛ همانجایی که مردم روستا روی ژان‌پیر جوان اسم گذاشته بودند. اما اکنون اوضاع فرق کرده است. دیگر کسی به آن‌ها کاری ندارد و گویی جامعه این مسئله را پذیرفته است.

کارین می‌گوید: «آن‌ها می‌دانند که من زنده مانده‌ام تا با تمام زخم‌هایم مدت طولانی زندگی کنم، من اینجا خوشحالم.»

و ژان‌پیر نیز به مادرش به خاطر اینکه بعد از این همه مصیبت و درد هنوز به آینده خوشبین است، افتخار می‌کند.

«اینکه او این اتفاق را پذیرفته و شیوه‌ای که به آینده و پیشرفت می‌اندیشد، باعث افتخار من است.»

 

 

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied