شمانیوز
شما نیوز

جریان ساز یا جریان انداز؟

شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز): محمدرضا خبوک، فعال سیاسی _ دانشجویی اصلاح‌طلب در نشریه ققنوس (راه فردا) نوشت:

به گزارش خبرنگار شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز):

فعال باشید، حرکت کنید و دیگران را به جنب و جوش وادارید؛ این‌ها خلاصه کلامی‌ست که جوانان دغدغه‌مند، این روزها از دهان بزرگان می‌شنوند اما چند و چونی این حرکت پرسشی‌ست که سال‌ها بی‌پاسخ مانده است، پرسشی برای این عده که در محدوده سنی ۲۰ الی ۴۰ سال قرار می‌گیرند.

ما می‌دانیم که جوانی فی‌نفسه سن بودن است، سنی که در آن انسان با زندگی اجتماعی آشنا می‌شود و به مرور به عنوان یکی از مهره‌های آینده ظهور می‌یابد و حتی استفاده می‌شود.برای اثبات این مدعا کافی‌ست با نظری کوتاه به کشورهای پیشرفته جهان شاهد آن باشیم که چگونه این کشورها را موجی از جوان‌گرایی درنوردیده است، برای نمونه می‌توان به سباستین کرورتس ۲۷ ساله وزیر امورخارجه اتریش، امانوئل مکرون ۳۶ ساله وزیر اقتصاد فرانسه، نجاه فالو بلقاسم ۳۶ ساله وزیر آموزش ملی فرانسه و نهایتا با کمی مسامحه فدریکا موگرینى ۴۱ ساله وزیر امورخارجه ایتالیا که اخیرا به عنوان مسئول روابط خارجه اتحادیه اروپا نیز معرفی شده است، اشاره نمود.

در برابر این موج از جوان‌گرایی جهانی، کشور خودمان، ایران، قرار می‌گیرد و اگر در دو کفه ترازوی قیاس روند جهان و ایران را قرار دهیم این سوالات مطرح خواهد شد که چرا نظامی که در ابتدای امر، اکثر مسئولین آن از جوانان بوده‌اند امروز به سراغ جوانان نمی‌رود؟ چرا جوانان دیروز به جوانان امروز بی اعتمادند؟ آیا اشکال از بزرگان است؟ یا از جوانان؟ و صدها پرسش دیگر که نیاز به پاسخ دارد.

در ابتدای امر با کمی دقت درخواهیم یافت که یکی از دلایل اصلی موج جوان‌گرایی در دهه اول انقلاب به شرایط زمانی بازمی‌گردد؛ هر انقلابی به خاطر تغییر ناگهانی که در ساختار حاکمیت ایجاد می‌کند با فقدان نیروهای متخصص و کار کشته رو به رو می‌شود زیرا تمامی مدیران متعلق به دوره قبل را فاسد و دست نشانده می‌نامد و این مسئله در صورتی که انقلاب مزبور چون انقلاب ما یک انقلاب ایدئولوژیک باشد دو چندان بروز خواهد کرد، بنابراین دستگاه حکومتی جدید مجبور بوده است که مدیران صدر و ذیل کشور را از میان همان جوانانی که انقلاب کردند برگزیند و با توجه به آنکه مدیران بسیار جوان دهه اول انقلاب هنوز در دهه چهارم به سن و سالی نرسیده‌اند که به دلیل کهولت سن کنار گذاشته شوند به عنوان بهترین گزینه‌ها به دلیل تجربه و تخصصی که در این سال‌ها کسب کرده‌اند برای مدیریت‌های کشوری شناخته می‌شوند.

فارغ از آنکه بزرگان جناحین چندان به فکر پرورش نیرو برای آینده کشور نبوده‌اند و گو آنکه برای خود عمر ابدی متصور بوده‌اند و هم‌چنین از طرف دیگر این افراد، خویشتن خویش را تنها نیروی صالح برای یکایک مناصب تصور می‌کنند و النهایة دوران‌های خود را بهترین می‌دانند. لکن گذشته از همه این نقدها بر بزرگان قصد نگارنده در سطور باقی مانده آن است که انگشت اتهام را به سوی خود و هم نسلان جوانش بگیرد و بگوید، اگر امروز مدیران بالا دستی کشور به جوانان میدان نمی‌دهند، نه صرفا به خاطر نوع تفکر غلط ایشان به این نسل بلکه به خاطر نالایقی جوانان نیز می‌باشد زیرا با کمی مداقه می‌توان دریافت که جوانان امروز شاید در حوزه دانشجویی و یا در آن نیم بند احزابی که در دوران ریاست‌جمهوری خاتمی بوده‌اند به عنوان اشخاص فعال مطرح‌اند و حتی بابت این فعالیت‌ها هزینه‌های گزافی را پرداخته‌اند اما گویا در این سال‌ها فقط یاد گرفته‌اند که چگونه یک نیروی تشکیلاتی مناسب باشند و در کمال نقدهایی که به وسیله شدن توسط بزرگان دارند خود شخصا و با میل به این عمل تن می‌دهند و یا حتی چه بسیار می‌بینیم که فعالین جوان و عموما دانشجو به جای آنکه به دنبال کارهای مطالعاتی و تخصصی باشند آنچه که جذبشان می‌کند هیجان است و به اصطلاح خودشان «پوستر چسبانی».

امروز باید از خود بپرسیم که چرا جوانان فعال ما در تشکلات دانشجویی چون انجمن‌های اسلامی و با اغماض بسیج که با بهترین رتبه‌ها در دانشگاه‌ها مشغول تحصیل و فعالیت‌اند دچار ضعف تحصیلی و علمی می‌باشند به گونه‌ای که آنگاه که هنگام مدیریت ایشان می‌شود جایشان شخصی می‌نشیند که حتی ذره‌ای تجربیاتی را که ایشان کسب نموده‌اند ندارد، پر واضح است که این افراد ذاتا و از ابتدا درس‌نخوان نبوده‌اند وگرنه توان ورود به این دانشگاه‌ها را نداشتند اما چه می‌شود که اکثریت ایشان حداقل در حوزه‌های درسی خودشان نتوانسته‌اند مهره‌های قوی بشوند؟

در مقام پاسخ به این پرسش باید یکی از دلایل را در لحظه بودن جناحین سیاسی کشور بدانیم بدین معنا که ایشان به جای چشم‌اندازهای ده ساله، چشم اندازهای دو ساله و صرفا انتخاباتی دارند و طبعا این کشاکش در لحظه بودن، آدمی را از فکر به آینده دور می‌کند. از سوی دیگر یکی دیگر از دلایل که نسبت به جناح اصلاحات صدق می‌کند نداشتن امکانات است، یعنی ایشان به دلیل برخوردهای تنگ‌نظرانه عموما شاهد آن بوده‌اند که حلقه‌هایی برنامه‌ریزی کننده‌اش با برخورد رو به رو شده است. البته این نباید بهانه‌ای باشد برای بی‌عملی، ولی در کمال تاسف مبدل به بهانه‌ای برای بی‌عملی و بی‌کوششی برای فرار از این مخمصه شده است، اما دلیل دیگری که باید به آن توجه کرد نوعی بداخلاقی و بی‌اخلاقی خود ما جوانان است. در شرح این امر باید بگوییم متاسفانه ما یاد گرفته‌ایم که به جای تخصص به نیروهایی که دور خود جمع کرده‌ایم اتکا کنیم و با پا گذاشتن بر شانه ایشان خود را سری در میان سرها نشان دهیم یعنی به زبان ساده‌تر «لشکر کشی» می‌کنیم و هر که «سیاه لشکرش» بیش باشد بالاتر می‌رود.

از سوی دیگر آنچه که امروز در میان جوانان فعال به عنوان علم و دانش شناخته می‌شود نه یک دانایی عمیق که بیشتر شبیه به نوعی آگاهی است و می‌توان به آن نام «نگاه ژورنالیست گونه» اطلاق کرد و اینگونه به نظر می‌آید که ما به پای هر درخت باغ دانایی نشسته‌ایم و در حد رفع نیاز چیزی خوانده و دانسته‌ایم تا مثلا بتوانیم گلیم خود را در بحث‌های روزمره - و بعضا آن‌ها که عمیق‌تر مطالعه کردند در حد مناظرات مناسباتی- از آب بیرون بکشیم و حتی اندک حلقه‌های مطالعاتی‌یمان گویا برای خالی نبودن عریضه است و هیچگاه نمی‌تواند جای حلقه‌هایی چون حلقه «کیان» را بگیرد. طبیعتا این فعالیت‌های ما آن‌چنان عمیق نیست که بتوانیم جریان‌های عمیق بسازیم بلکه صرفا مبدل به ایجاد کنندگان موج‌ها و جریان‌های موقتی شده‌ایم و به تعبیر دیگر جریان انداز و دوست دار «های و هوی»شده‌ایم.

حال این سوال پیش می‌آید که ما جوانان و علی‌الخصوص ما دانشجویان که شاکله اصلی ساخت نیروهای جوان کشور هستیم باید چگونه باشیم ، چه کنیم تا به جای آنکه مدام چشممان به دست دیگری باشد و خلاف این «اصل» که چشم جامعه و حاکمیت به دست و دهان دانشجو است رفتار نکنیم، چه مسیری را باید برگزینیم؟

به نظر نگارنده این خطوط برای یافتن پاسخ این پرسش نیاز است که در وهله اول تفکیکی میان فعالین قائل شد تا به وسیله این تفکیک بتوانیم تفاوت میان فعالین را بیان کنیم. از سوی دیگر هر شخص می‌تواند مسیر خودش را بازشناسد، به این معنا که افراد بفهمند که آیا می‌خواهند «بازیگر سیاسی» باشند یا «بازی ساز» سیاسی؟ به بیان دیگر، تعیین مرزی در میان فعالین عرصه‌های مختلف و متفکران آن حوزه‌ها. فایده عملی این تفکیک این خواهد بود که دیگر نه «خود فرد» و نه «دیگری» از کسی که به دنبال رسیدن به یک منصب خاص است انتظار ایجاد یک فکر و اندیشه را نخواهد داشت و از سوی دیگر شخصی که می‌خواهد یک نحله فکری را ایجاد، اصلاح یا برنامه‌ریزی عملی کند، دچار این احساس درونی نمی‌شود که به خاطر عدم فعالیت فیزیکی ضعفی دارد و بالطبع دیگران نیز اجازه بیان چنین امری را نخواهند داشت، همچنین دیگر فایده عملی این بحث آن است که این دو گروه یکدیگر را خواهند شناخت و به فراخور شباهت اندیشه‌ای یکدیگر را جذب خواهند کرد تا به قولی یکی از آن‌ها «مغز متفکر» و دیگری «عنصر اجرایی» تشکل باشد.

با در نظر گرفتن موارد مذکور،«عامل» و «اندیشمند» در دامان یکدیگر رشد می‌کنند و مشکلات یکدیگر را بهتر می‌فهمند.البته لازم است که تذکری آشکاری داده شود، بگوییم این تفکیک به معنای این نیست که عامل به هیچ عنوان نباید به دنبال انباشت دانش باشد، بلکه به این معناست که وی باید با توجه به ویژگی‌هایی که از خود می‌شناسد یک نحله فکری را انتخاب و به دنبال عملی کردن نظریات آن باشد. همچنین تفکیک مذکور به معنای بی‌عملی اندیشمند نیست، بلکه به معنای آن است که او نباید خود را به مناصب و مشاغلی که جنبه عملی آن‌ها پررنگ‌تر است مشغول کند تا استعدادش هدر رود. البته در هر لحظه از زندگی اشخاص می‌تواند تغییری در نقشی که برای خود تصور می‌کرده است ایجاد شود، حتی هیچ بعید نیست که فرضا، عاملی به خاطر تجربیات عملی خود به این نتیجه برسد که فکری در ذهن دارد که باید آن را بپروراند یا متفکر دریابد که حال باید خودش آستین‌ها را بالا بزند و فکرش را عملی کند، ولی دیگر نباید شخص عامل مبدل شده به متفکر همچنان به دنبال مناصب پرمشغله باشد و متفکر مبدل به عامل خود را متفکر بداند و روش گذشته زندگی خود را ادامه دهد.

در مرحله بعدی پاسخ به پرسش مذکور باید به اهمیت «برقراری روندها و حلقه‌های مطالعاتی عمیق» اشاره کنیم، این روزها در میان جوانان و علی‌الخصوص گعده‌های دانشجویی برگزاری حلقه‌های مطالعاتی امری‌ست بسیار متداول اما در سال‌های اخیر این حلقه‌ها مبدل به زینت تشکلات دانشجویی شده‌اند و از نبود یک سیر مطالعاتی «نظام‌مند» و «مدت‌دار» رنج می‌برند، گویی هر چه یک تشکل تعداد حلقه‌های بیشتری برگزار کند بهتر است. همچنین اگر یک فرد در یک هفته بتواند در حلقه‌های مطالعاتی زیاد و متنوع شرکت کند «حسن»ی دارد که دیگران از آن به دور اند و حتی بعضا این شخص شانس این را دارد که با گزینه متفکر یک تشکل اشتباه گرفته شود.

با توجه به گزاره‌های بالا باید بگوییم که ای کاش تشکلات ما به سوی برگزاری یک حلقه مطالعاتی چند ساله و نظام‌مند بروند تا بتوانیم با استفاده از این آبشخور مسیری برای آینده حرکات اجتماعی خود تبیین کنیم و همچنین از «دانش ژورنالیستی» دوری نماییم. فایده دیگر این امر این خواهد بود که به طور عملی اشخاص خودشان و دیگران می‎توانند استعداد عامل یا متفکر بودن را دریابند، که یکی از روش‌های آن توجه به نوع تحلیلی‌ست که فرد در مباحثات ارائه می‌‎دهد.

شاید نسبت به این پاسخ ایراد شود که عملی کردن این مهم در توان تشکلات دانشجویی نیست و باید بر دوش احزاب گذاشته شود که آن‌ها نیز هنوز در جامعه ما به آن نقشی که باید داشته باشند نرسیده‌‌اند، فارغ از اینکه اساس شاخه دانشجویی و جوان حزب همین نوع «توانمندسازی» است، تشکلات دانشجویی نیز می‌‎توانند با استفاده از شاخه فارغ‌التحصیلان خود یا به عبارت دیگر شاخه «ادوار» این روند را ادامه دهند. حتی با این روش می‌توان برنامه‌ریزی دقیقی داشت تا از یک تشکل دانشگاهی به فراخور هر دوره چهار تا شش ساله متفکرانی در حوزه‌های مختلف تربیت کند که در کمال ارتباط، مکمل یکدیگر نیز باشند و با نگاهی بلندمدت می‌توانند در آینده کشور به کمک یکدیگر نقش‌آفرین باشند، البته لازمه این امر مدون کردن و مکتوب کردن نتایج مطالعات است.

آخرین و مهم‌ترین گزاره‌ای که در پاسخ به پرسش بیان شده باید بدهیم این است که لازم است، فعالیت سیاسی و اجتماعی مختص به دانش آموختگان و دانشجویان علوم انسانی بشود، این به آن معنا نیست که دانش‌آموختگان دیگر رشته‌ها توانایی بروز و ظهور در این حوزه را ندارند بلکه باید به این معنا انگاشته شود که آن‌‎‌هایی را که دغدغه چنین فعالیت‌هایی دارند باید به رشته‌های علوم انسانی سوق دهیم حال چه در مرحله اول تحصیلات دانشگاهی یا در مرحله تحصیلات تکمیلی، زیرا هرچند که یک مهندسی یا پزشکی خوانده بتواند سیاست‌مدار خوبی باشد و حتی مطالعاتی گسترده در این زمینه داشته باشد اما نمی‌تواند جای شخصی را که به طور آکادمیک در این رشته تحصیل کرده است را بگیرد.

با نگاه به کشور‌های پیشرفته و موفق در حال توسعه اهمیت این اصل را درخواهیم یافت و باید اشاره کنیم که موضوعیت این اصل بیش از دیگر موارد مذکور در هنگامی بروز خواهد کرد که درباره شخص عامل سخن می‌گوییم زیرا طبیعتا شخص متفکر کسی‌ست که در حوزه دانشگاه نیز در آن رشته تحصیل کرده است.

در انتهای سخن باید بار دیگر اشاره کنیم که امروز نیاز است که خودمان حرکت کنیم و خودمان اگر حداقل امکاناتی داریم برای تغییر این مسیر، که مدتی‌ست به دلایل مختلف به بی‌راهه می‌رود، قدمی برداریم. همچنین اگر در این مسیر حرکت کنیم دیگر چون امروز متفکرانی نخواهیم داشت که برای به کرسی نشاندن تفکرشان نیازی به تصدی مناصب دارند و از سوی دیگر عاملانی نخواهیم داشت که نمی‌دانند باید در حرکتشان حرف چه کسانی را نصب‌العین خود کنند و در نتیجه شاهد این معضل نخواهیم بود که با فعالیت کور کورانه و تحت «جو» به مشی، گفتمانمان (فازغ از اصلاح‌طلب و اصول‌گرا) و کشورمان ضربه زنیم. منبع: عصر قانون

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied