شمانیوز
شما نیوز

اس ام اس و جدیدترین پیامک های کودکانه و خنده دار

گلچینی از لطیفه های با مزه و باحال کودکانه را در سری جدیدی از جوک و لطیفه سایت شمانیوز برای شما عزیزان به اشتراک گذاشته ایم.

اس ام اس و جدیدترین پیامک های کودکانه و خنده دار

در ادامه این مطلب در خصوص متن ها و اس ام اس های جدید خواهیم خواند. برای مشاهده اس ام اس ها در ادامه مطلب نیز ما را دنبال کنید... شمانیوز مجموعه ای زیبا از متنوع ترین متن ها و اس ام اس ها را برای شما همراهان گرامی گردآوری کرده است. گلچینی از لطیفه های با مزه و باحال کودکانه را در سری جدیدی از اس ام اس های سایت شمانیوز برای شما عزیزان به اشتراک گذاشته ایم.

 

جوک کودکانه و خنده دار

بچه ها همیشه ذوق این را دارند که جوک یا لطیفه ای را برای کسی تعریف کنند و طرف مقابل غش غش بخندند حتی گاهی نمی توانند یک لطیفه را کامل بازگو کنند اما ذوق آن برایشان خیلی لذت بخش است به همین منظور در ادامه این مطلب گلچینی از لطیفه های با مزه و باحال کودکانه را در سری جدیدی از جوک و لطیفه سایت نمناک در اختیار کودکان دلبند قرار داده ایم.

 

جوک کودکانه

آقای فراموشکار میره دکتر میگه آقای دکترمن فراموشی گرفته ام.

دکتر میگه:چندوقته این بیماری رو دارین؟

آقای فراموشکار میگه:کدوم بیماری؟

 

مشتری شکموی هتل، به رستوران رفت تا صبحانه بخورد. پیش خدمت پرسید:«برای صبحانه چی میل دارید قربان؟» مشتری گفت:«پنجاه تا تخم مرغ برایم نیمرو کنید!... برای من نوشیدنی چی می آورید؟» پیش خدمت گفت:«برای شما یک نوشیدنی خوب داریم:هواشناسی اعلام کرده امروز صبح سیل می آید!

 

پسر مهربان داشت نوارخالی گوش میداد و بلند بلند گریه میکرده، بهش میگن چرا گریه میکنی؟

میگه:دلم واسه خواننده اش میسوزه، طفلکی لال بوده!

 

مسافر تاکسی به راننده گفت:«آقای راننده، شما می توانید اسم چندتا از شاعران مهم ایران بگویید؟»

راننده گفت:«بله قربان... حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی، عطار، خاقانی...» مسافر حرف راننده را قطع کرده گفت:«خیلی ممنون... می خواستم سر خاقانی پیاده شوم، اسمش را یادم رفته!

 

یه پسره به دوستش میگه:بیا بریم دریا.

دوستش میگه:نه اگه غرقشم مامانم منو میکشه!

 

 

خانم خیلی مهربان و دختر کوچولوی خیلی مهربانش به پارک آمده بودند. آن ها از اغذیه فروشی پارک یک پیتزا خریدند اما کلاغ ها و گربه ها آمدند و بیشترش را خوردند.

خانم گفت:«حالا که همه سیر شده اند، بقیه اش را می گذاریم لب پنجره تا برادر و پدر بی زبانت بیایند بخورند!»

 

طرف جلوی یک عابر بانک ایستاده بود و التماس می کرد:تو می تونی دو میلیون تومان به من قرض بدی، می دونم که داری، کمکم کن، به خدا بهت بر می گردونم!

 

 

قاضی:چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟

متهم:جناب قاضی! خودش می خواست، هر وقت من را می دید،می گفت یک سری به ما بزن!

 

منبع : نمناک

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
جهت مشاهده نظرات دیگران اینجا کلیک کنید
copied