تکنیک دیگر بیاهمیت شده است
من خارج از ایران هم بودهام و میدانم که آنجا تکنیک دیگر تا این اندازه اهمیت ندارد
به گزارش شما نیوز ، شاهرخ ایزدخواه؛ آهنگساز و نوازنده گیتار الکتریک که یار قدیمی شهرام شعرباف در راهاندازی گروه «اوهام» بود، حالا به ایران برگشته و میخواهد در کشورش موسیقی تولید کند. آنها یعنی شهرام شعرباف، شاهرخ ایزدخواه و بابک ریاحیپور، سال۷۸ تصمیم گرفتند گروهی را شکل دهند تا بتوانند نظر و دیدگاهشان را با موسیقیهایشان نشر دهند. نتیجه هم سوار شدن اشعار حافظ روی موسیقی راک بود که با خوانش جدیدی همراه شد و به کمک اینترنت دایالآپ توانست مخاطبان زیادی پیدا کند. حتماً افرادی که پیگیر گروه «اوهام» بودند سرنوشت این گروه را میدانند که البته در این سالها معمولاً از زبان شهرام شعرباف عنوان شده اما شاهرخ ایزدخواه هم عضو تأثیرگذار دیگری بود که حرفهای زیادی برای گفتن داشت؛ شاید حرفهایی به قدمت بیست سال. ایزدخواه بعد از انتشار تک قطعهاش «سفر» با صدای کاوه یغمایی که البته تنها قطعهای هم بوده که یغمایی در این سالها از آهنگساز دیگری خوانده، سال گذشته توانست با او که دوست دوران دانشگاه هم بودند روی استیج برود و لحظات جالبی را در کنار هم خلق کنند. اما او فعالیتهایش را تنها محدود به همکاری با دیگران نکرده و خودش دست به کار شده و با تشکیل گروه «بالعکس» در فضای موسیقی آلترناتیو و انتشار دو قطعه «سراب» و «پل»، با انگیزه زیادی مشغول خلق است تا جریان راکی که بیست سال پیش در ایران راه انداختند را تداوم ببخشد؛ دیدگاهی که در این دوره و زمانه غنیمت است و باید ارج نهاده شود. بخشی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
سال۷۸ گروهی به نام «اوهام» متولد میشود که در ادامه طرفدار زیادی پیدا میکند. همان ابتدا دو آلبوم منتشر میکند و جوانها به سمتش میآیند. با این وجود چه اتفاقی میافتد که بعد از چهار سال، هم شما و هم بابک ریاحیپور از گروه جدا میشوید؟
سوال خیلی خوبی بود. «اوهام» از هم نپاشید چون شهرام خودش یکتنه ادامه داد و با بچههای دیگر گروه را جلو برد. خانواده من سال۷۰ بهعلت بیماری مهاجرت کردند که من از همان زمان تا سال۸۰ تنها زندگی میکردم. مهندسی را رها کردم و موسیقی خواندم. من از همان اول هم هدف مهاجرت داشتم و از چندین سال قبل میخواستم برای ادامه تحصیل به کانادا بروم. برنامه ما هم این بود که چون در ایران نمیتوان کار کرد، شهرام هم به کانادا بیاید تا آنجا گروه را پیش ببریم. بابک(ریاحیپور) گفت من نمیآیم چون داشت کار میکرد. موزیک پاپ هم تازه شکل گرفته بود و با همه بچهها ساز میزد. حتی داشت سعی میکرد من را هم با خود همراه کند. شهرام با من به کانادا آمد و ما در ونکور کار را پیش بردیم و بخشی از آلبوم «حافظ عاشق است» و «آلوده» را در آنجا ضبط کردیم و بعد به ایران برگشتیم تا کنسرت برگزار کنیم که نشد. شهرام ایران را دوست داشت و نتوانست آنجا بماند. من هم دلسرد شدم و آنجا شروع به تحصیل در رشته صدابرداری کردم. دیدم به این شکل نمیشود کار کرد بنابراین بهنوعی از ایران کندم و بیرون آمدم و شهرام هم به دوران فطرت رفت. البته خودش دوباره کار را شروع کرد و «اوهام» را پیش برد. متریالهایی که از من ضبط کرده بود را برای آلبومهای بعدی در آن چهار سال که گفتید استفاده کرد ولی من دیگر حضور نداشتم و عضو گروه نبودم. کمی هم دلسرد بودم و اصلاً کارها را دنبال نمیکردم. تا چندین سال بعد که شهرام دوباره شروع به کار کرد و موفق شد و با هم ارتباط برقرار کردیم.
به نظر شما فرق فضای موزیک راکی که الان تولید میشود با موزیکی که در دهه۷۰ و ۸۰ ساخته میشد چیست؟
آن زمان موسیقی هنوز تبدیل به صنعت نشده و بیشتر زیرزمینی بود و این انتظارها از پول درآوردن و معروف شدن و حتی آلبوم دادن و به گوش رسیدن آثار وجود نداشت. ما شانس میآوردیم کاستمان را رفیقمان میشنید و تعریف میکرد! هیچ انتظاری نبود و در مقابل شجاعت و نترسی از آزمون و خطا وجود داشت. شجاعت این را داشتیم که یک اثر بسازیم حتی به قیمت مسخره کردنمان! چه «اوهام» و آرش میتویی و «تاتارتو» که بعدها تبدیل به کیوسک شد و چه فرشاد رمضانی، فرشید اعرابی، کاوه یغمایی و چه «آویژه» که فیوژن کار میکرد، همگی جرأت این را داشتند که آزمون و خطا کنند و کارهای غلط انجام دهند. اما الان به دلایل خیلی زیادی این کارها را نمیکنند. البته الان چند اتفاق خیلی خوب هم افتاده است؛ تکنیک بچهها چه در نوازندگی و صدابرداری و چه در کارهای جانبی مثل گرافیک و... پیشرفت زیادی کرده است. اما به وجود آمدن این تکنیک باعث به وجود آمدن یک نوع ذوقزدگی تکنیکی شده است. چند وقت پیش یکی از بچههای موزیسین میگفت: «یک موزیک سُول ( ) کار کردهام و آنقدر خوب شده که نمیفهمید یک ایرانی آن را زده است!» برایم جمله سنگینی بود و خیلی جا خوردم! من خارج از ایران هم بودهام و میدانم که آنجا تکنیک دیگر تا این اندازه اهمیت ندارد...
شما هم تمرکزتان بیشتر روی آهنگسازی است و درواقع بخش موسیقایی اثر برایتان پررنگتر است تا صرفاً تکنیک.
بله. البته تکنیک لازم است و نمیتوان بدون آن کار کرد اما سختترین کار، با تمپوی آرام نواختن است. من، هم اینجا دانشگاه رفتهام و هم خارج از ایران؛ به قول معروف دهان آدم باز میماند وقتی میبیند آنها چقدر تکنیکشان بالاست و در عین حال چقدر افتاده و خاکی هستند و برای همین هم تکنیک تبدیل به یک چیز بیاهمیت شده است. آنها اتفاقاً میخواهند کارشان غیرتکنیکی، خاکی و ایندی صدا بدهد. اینجا هنوز توجه روی این است که چرا خواننده فالش میخواند در صورتیکه یک آدمی مثل باب دیلن کلاً فالش است اما کسی به او نمیگوید چرا فالش میخوانی! اما روحی پشت موسیقی او است که نه در تکنیکش وجود دارد و نه در شعر و نه در تیپ و قیافهاش. اینجا در موسیقی سنتی هم مثلاً میبینید که کسی مثل حسین علیزاده، وقتی ساز میزند دیگر از تکنیک گذشته است. این چیزها رشد و بلوغ موسیقی در کشور ماست و فکر میکنم بچهها باید بیشتر به روح اثر و هماهنگ بودنشان در یک گروه توجه کنند.
اواخر دهه۷۰ تازه شروع موسیقی پاپ در ایران بود و گفتید بابک ریاحیپور میخواست شما را هم وارد این جریان کند. شماها چندین سال بود که موسیقی کار میکردید اما نتوانسته بودید وارد جریان مجاز شوید و کنسرت برگزار کنید. در صورتیکه جذب موسیقی پاپ شدن این فرصت را به شما میداد تا بتوانید به اینها دست پیدا کنید. چرا نخواستید جذب این نوع موسیقی شوید؟
آن زمان کمی آتشم تندتر بود و میگفتم اصلاً موسیقی پاپ چیست؟! من تدریس میکردم و درآمد نسبتاً مناسبی هم داشتم و مهاجرت کردم تا «اوهام» را خارج از ایران راه بیاندازیم. شهرام هم شش ماه بعد از من به کانادا آمد ولی نخواست بماند. میگفت رگ و ریشه و موسیقی من در ایران معنی پیدا میکند؛ حتی اگر نتوانم کار کنم. ولی من این جرأت را نداشتم.
فکر میکنید الان میتوان در ایران کار کرد؟
صددرصد. من عشق و علاقهام به مردم است؛ وقتی به کنسرت میروم و تشویقهای مردم را میبینم، کِیف میکنم. الان زیستِ هنر و موسیقی، شبیه آن چیزی است که دهه۶۰ در غرب وجود داشت. گاهی هم به بیراهه میرود اما زنده است چون مردم دوستدار موسیقی و تشنه کار جدید هستند. من متوجه شدهام که هنر و فرهنگ در ایران یک چیز دینامیک، متحرک و برگرفته از جامعه است. البته به نظرم گوش مردم خراب شده؛ موسیقی پاپ کممایه خیلی زیاد شده ولی با وجود این، خیلی امیدوارم چون در کنارش موسیقیهای غیر میناستریم مثل فیوژن، جز، راک، آلترناتیو و کارهایی که بچهها با موسیقی جنوب میکنند هم زیاد شده است.
این آثار را هم دنبال میکنید؟
بله بهشدت. من بیشتر از اینکه موزیسین باشم، یک فن موسیقی هستم. کارهای کسانی مثل ماهان میرعرب، حمزه یگانه که جزو کاردرستهای موسیقی فیوژن هستند را دوست دارم. گروه «داماهی» که به نظرم عالی است. بابک آخوندی یا آرش میتویی که عالی است. کاوه یغمایی هم خیلی روی من تأثیرگذار بود و آن زمان به کلاسهایش میرفتم. علی شکرانی، بابک ریاحیپور، رامین بهنا...
درواقع بیشتر کار همان موزیسینهای قدیم را دنبال میکنید.
نه نسل جدیدتر را هم دنبال میکنم؛ مثلاً سیاوش امامی، دارا دارایی، آرش سعیدی اما متأسفانه نمیتوانم اسم گروه خاصی را بیاورم، بهجز همین «داماهی» و چند گروه دیگر که با هم یکی شدهاند. مثلاً «پالت» یا «چارتار» در سبک مورد علاقه من نیستند اما برایم خیلی جذاب است که شکل گروه بودن را حفظ کردهاند. گروه «بمرانی» هم خیلی خوب است یا علی عظیمی...
پس اینطور که معلوم است تعداد هنرمندانی که کار خوب تولید میکنند کم نیست.
خوشبختانه همینطور است، اما اینکه کارشان به گوش مردم برسد یا نه یک مقدار جای سوال دارد.
شما سال گذشته چند قطعه در کنسرت کاوه یغمایی اجرا کردید؛ این آشنایی چطور شکل گرفت؟
کاوه یغمایی را از قدیم بهعنوان یکی از اساتید گیتار میشناختم. البته با او آشنایی نداشتم تا اینکه در رشته موسیقی دانشگاه هنر قبول شدم؛ کاوه هم همان جا بود. باهم کار کردیم و بعد هم بیشتر باهم رفیق شدیم تا بخواهیم باهم همکاری کنیم. آن زمان در خیابان سهروردی یک استودیو داشتند و کاوه هم همانجا تدریس میکرد. من به آنجا میرفتم و با ساز زدن کاوه کِیف میکردم. ظاهراً کاوه هم آن زمان من را قبول داشت و صحبت این بود که با هم کار کنیم. اما گذشت تا ده، پانزده سال بعد که کاوه را در کانادا دیدم و دموی کارهایم را برایش گذاشتم. او خیلی هیجانزده شد و گفت عالی هستند و میتوانم آنها را منتشر کنم و کنسرت بگذارم. کاوه گفت بیا باهم همکاری کنیم که من هم یک آهنگ به اسم «سفر» برایش ساختم...
فکر میکنم تنها قطعهای هم بوده که کاوه یغمایی از یک آهنگساز و تنظیمکننده دیگر خوانده است.
فکر میکنم همینطور باشد و این مسئله برای من باعث افتخار است. پیشنهاد داد که من هم در کنسرتش در ایران ساز بزنم. من هم آمدم و پارسال در چند قطعه با او همراهی کردم که تجربه بسیار عالی و لذتبخشی بود. کاوه بهعنوان حامی، در انجام دوباره کارهای من نقش زیادی داشت و درواقع من را وارد صنعت موسیقی کرد. من خیلی در جریان کارهایی که در ایران میکرد نبودم ولی وقتی به ایران آمدم دیدم که بهبه کاوه برای خودش چه سوپراستاری است. (میخندد)
نکته جالب این بود که اعضای قدیمی «اوهام» هم در آن کنسرت دوباره دور هم جمع شدند.
بله، خیلی جالب بود. بابک ریاحیپور گیتارباس میزد، شهرام شعرباف صدابرداری کنسرت را انجام میداد و من هم گیتار الکتریک میزدم. اتفاقاً کاوه خیلی تشویق میکند که ما دوباره باهم کار کنیم و او هم حمایتمان کند؛ به هر حال کاوه بهنوعی شبیه پدرخواندهای برای موسیقی راک شده است.
گویا به ایران آمدهاید که رسما فعالیت کنید و گروهی به نام «بالعکس» را هم راه انداختهاید که به نظر کمی حال و هوای «اوهام» را هم تداعی میکند. درست است؟
گروه «بالعکس» تحت تأثیر «اوهام» است؛ درواقع «اوهام» و همچنین شهرام شعرباف بهعنوان فرد بسیار موثری روی شخص من عمل کردهاند؛ اما این را هم در نظر بگیرید که آنچه در آلبوم «نهال حیرت» میشنوید، صدای من است. یعنی من هم روی «اوهام» تأثیر گذاشتهام. درواقع سبکی که من الان دنبال میکنم سبک خودم است که در «اوهام» هم بوده و در راستای هم قرار میگیرند. برای همین هم هست که داریم با بچهها صحبت میکنیم تا دوباره به ریشههایمان برگردیم و با «اوهام» به رهبری شهرام شعرباف کاری در همان مایههای قدیم انجام دهیم.
درواقع این شباهت بیشتر به دلیل ریف ایرانی کار احساس میشود.
بله. موزیک آلترناتیوی که شعرش فارسی باشد و ریف ایرانی داشته باشد خودبهخود میشود «اوهام» چون تا پیش از آن دوره، کسی این کار را نکرده بود. «بالعکس» هم از آن موسیقی ایرانی تأثیر گرفته اما تفاوتهایی هم دارد و آن هم اینکه اولاً شعرش شعر قدما نیست و من در آلبومم تار و تمبک ندارم؛ فقط یک اشاره کوچک به موسیقی ایرانی میکنم، دلیلش هم این است که بلد نیستم و هیچ ادعایی هم ندارم. البته فعلاً فقط یک آهنگ از «بالعکس» منتشر شده و هنوز نمیدانید سبک گروه چیست. ما ده قطعه دیگر هم داریم که آنها را هم بهمرور منتشر خواهیم کرد.
فرزان صوفی